جدول جو
جدول جو

معنی گوهدان - جستجوی لغت در جدول جو

گوهدان
آبریز و مستراح، (فرهنگ شعوری)، بیت الخلا، (آنندراج)، جای لازم و فرناک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گوهدان
آبریز مستراح مبال
تصویری از گوهدان
تصویر گوهدان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوادان
تصویر آوادان
(دخترانه)
زیبا، قشنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گروهبان
تصویر گروهبان
سرباز درجه دار، پایین تر از استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشدان
تصویر توشدان
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوکدان
تصویر دوکدان
جای گذاشتن دوک در ماشین نخ ریسی، جعبه ای که در آن دوک های نخ ریسی را بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردان
تصویر گوردان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوهمان
تصویر بوهمان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بویگان، پرکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گروهان
تصویر گروهان
گروه ها، در امور نظامی یک دسته سرباز از ۱۴۰ تا۱۷۰ نفر، جمع واژۀ گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
انباری برای نگه داشتن کاه یا خوراک چهارپایان، جای ریختن کاه، انبار کاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهدان
تصویر راهدان
کسی که راهی را بلد است، دانندۀ راه، آشنا به راه، راهبر، راهنما، برای مثال هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵ - ۷۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
جمع واژۀ وهد. (اقرب الموارد). رجوع به وهد شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ وهد، به معنی زمین پست و هموار. (از منتهی الارب). رجوع به وهد شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
عناصر اربعه. (مؤید الفضلاء). جمع گوهر است برخلاف قیاس. آخشیج. عناصر چهارگانه. رجوع به عناصر اربعه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 5500 گزی شمال خاوری خوی و یکهزارگزی شمال شوسۀ خوی به جلفا. محلی است جلگه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 583 تن است. آب آن از رود خانه قودوخ بوغان و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوبات و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه شوسه دارد. از راه شوسۀ خوی به جلفا میتوان اتومبیل برد. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
دهی است از دهستان حومه بخش آستانه شهرستان لاهیجان. واقع در 3هزارگزی شمال آستانه. محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 1060 تن است. آب آن از حشمت رود و سفیدرود تأمین میشود. محصول عمده آن ابریشم، صیفی و برنج و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
جای گوهر. جای نهادن گوهر. صندوقچۀ جواهرات
لغت نامه دهخدا
جایی که گور و قبر در آنجاست:
یکی گوردانی است بر راه رو
که گوری فزون نیست هر گاه نو،
اسدی (گرشاسب نامه ص 437)
لغت نامه دهخدا
ده بزرگی است بر در اصفهان، (لباب الانساب: جوزدانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
آنجائی که کاه را انبار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهوهدان
تصویر قهوهدان
بنکدان
فرهنگ لغت هوشیار
دارنده تخت سلطنتی مالک تاج و تخت: نشسته بیک تخت زر بر دو شاه یکی گاهدار و یکی زیر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
زاغه زاغد آغل گاو
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیبی است از پیرامیدن و نوالژین که اثر ضد درد و ضد تب قوی دارد و در درمان زکام سرما خوردگی سیایتک روماتیسم لومبا گوومیگرن استعمال میشود این دارو را در تجارت بصورت قرصهای 50 سانتیگرمی میفروشند و مقدار معمولی استعمال آن 2- 1 گرم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بولدان
تصویر بولدان
شاشدان ظرفی که در آن بول کنند گمیزدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوکدان
تصویر خوکدان
محلی که خوکان را درد آن نگهداری کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدان
تصویر انهدان
سست آهنگی (آهنگ قصد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهدان
تصویر راهدان
راهنما راهبر هادی دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوکدان
تصویر دوکدان
جعبه ای که در آن دوکهای نخ ریسی را جا دهند (در چرخ جراب بافی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویدان
تصویر بویدان
ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوادان
تصویر آوادان
آبادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهردان
تصویر گوهردان
جای گوهر صندوقچه جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که قبر در آن است قبرستان: یکی گوردانی است بر راه رو که گوری فزون نیست هر گاه نو. (گرشا) (نل: کهن گوردانی است بی راه رو گهی گور او کهنه و گاه نو)
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان، گروه، مسئول تعلیم گروه سرباز و این درجه ایست بالاتر از سرجوخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهران
تصویر گوهران
جواهرات، جواهر
فرهنگ واژه فارسی سره