جدول جو
جدول جو

معنی گونا - جستجوی لغت در جدول جو

گونا
به لغت زند و پازند بره و بچۀ گوسفند، (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
گونا
گونه، (برهان قاطع)، گون، ادات تشبیه، رنگ و لون، (برهان قاطع) :
حلقۀ زلف کهن رنگ بگرداند لیک
خال را رنگ همان غالیه گونا بینند،
خاقانی،
بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رخ شده ست
کآتش به زر ناسره گونا برافکند،
خاقانی،
،
رنگین، به رنگ سیر، پررنگ، (یادداشت مؤلف)، ظاهراً در بیت زیر همین معنی مراد باشد:
ماهی و قرص خور بهم حوت است و یونس در شکم
ماهی همه گنج درم خور زرّ گونا داشته،
خاقانی،
،
گوناب، (انجمن آرا)، غازه که زنان بر روی مالند و گلگونه گویند، (برهان قاطع) (انجمن آرا)، رجوع به گوناب شود، طرز، روش، قاعده، قانون، صفت، (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
گونا
گونه، آداب تشبیه
تصویری از گونا
تصویر گونا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سونا
تصویر سونا
(دخترانه)
مرغ آبزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پونا
تصویر پونا
(دخترانه)
در گویش سمنان پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یونا
تصویر یونا
(پسرانه)
یونس، کبوتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مونا
تصویر مونا
(دخترانه)
نام یک الهه، منا، امیدها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نونا
تصویر نونا
(دخترانه)
برج حوت، نام مادر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گویا
تصویر گویا
گوینده، سخنگو، واضح، رسا، مثل اینکه، گوییبرای مثال گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است (محتشم - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
وسیله ای مسطح و سه گوش به شکل مثلث قائم الزاویه که برای رسم خط عمود یا رسم زاویۀ قائمه استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گونه
تصویر گونه
هر یک از برجستگی های گوشتی دوطرف صورت، نوع، طرز، رنگ، برای مثال هزار گونه گل از شاخ چهره بنموده / چو لعبتان گل اندام نازک از پا چنگ (شمس فخری - مجمع الفرس - گونه)، شکل
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ زبر و ضخیم که از کنف یا الیاف بعضی گیاهان دیگر بافته می شود و از آن کیسه های بزرگ درست می کنند، کیسه ای که از این نوع پارچه ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
درختچه ای با برگ های پنجه ای شبیه برگ شاهدانه و گل های زیبا به صورت سنبله به رنگ آبی مایل به بنفش یا سرخ کم رنگ
فرهنگ فارسی عمید
سرخی و گلگونه باشد که زنان به جهت زیبائی بر رخساره مالند، (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری)، به معنی گونا است سرخی که زنان بر روی مالند و گلگونه گویند، (انجمن آرای ناصری)، گونا، سرخاب، غازه، گلگونه:
روی او بی نیاز از گوناب
در دل آفتاب از او صد تاب،
ابوالخطیر،
رجوع به گونا شود
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ نَ)
دهی بوده است از توابع لنجان اصفهان، و حمدالله مستوفی نویسد: ششم ناحیت لنجان (از نواحی اصفهان بیست پاره دیه است، گونان و قهدریجان و گلیشاد معظم قرای آن... (نزهه القلوب ص 51)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 60000 گزی جنوب باختری قیدار و 9000 گزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 348 تن است، آب آن از چشمه تأمین میگردد و محصولات آن غلات و انگور است و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
پارچه ضخیم که از الیاف و کنف بافته می شود و با آن کیسه های بزرگ درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویا
تصویر گویا
گوینده، ناطق، دارای قوه نطق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گونه
تصویر گونه
عارض و رخساره، چهره
فرهنگ لغت هوشیار
سرخیی که زنان برای زیبایی بچهره خود مالند گلگونه الغونه سرخاب غازه: روی او بی نیاز از گوناب دردل افتاب از و صد تاب. (ابوالخطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
مثلث شکلی قائم الزاویه چوبین یا فلزی که معماران و نجاران بدان قائمه بودن زوایا یا آلات و چهارچوب در را معلوم کنند و از آن برای خط کشیدن خطی عمود بر خط دیگر و یا خطی موازی با خط دیگر نیز استفاده نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
((زُ))
بیماری پوستی که عامل ویروس آبله مرغان است که به صورت تاول ها یا دانه هایی در امتداد یک عصب پوستی پدیدار می شود و با درد زیادی همراه است
فرهنگ فارسی معین
((سُ))
حمامی دارای اتاق یا اتاق های بسیار گرم و معمولاً حوضچه آب سرد که پس از ماندن در اتاق گرم و عرق ریختن، در حوضچه آب سرد غوطه می خورند و بر دو نوع است، سونای خشک و سونای بخار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویا
تصویر گویا
گوینده، سخن گو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویا
تصویر گویا
واژه ای که برای ظن و احتمال به کار رود. مثل، گویا او ایرانی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گونیا
تصویر گونیا
ابزاری است به شکل مثلث از جنس فلز، پلاستیک یا چوب برای رسم زاویه قائمه یا آزمودن آن
فرهنگ فارسی معین
پارچه خشنی که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده شود و از آن کیسه بافند، کیسه ای از پارچه خشن که برای حمل بار سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گونه
تصویر گونه
((نِ))
رنگ، نوع، رخ، سیما، قسمت گوشتی زیر چشم ها و ک نار بینی و دهان، لپ، همانند چیزی مانند، پیامبر گونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوناب
تصویر گوناب
سرخی ای که زنان برای زیبایی به چهره خود مالند، گلگونه، سرخاب، غازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گونه
تصویر گونه
نوع، قدر، جانبه، فرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گونیا
تصویر گونیا
نقاله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویا
تصویر گویا
مثل اینکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گونه
تصویر گونه
Variant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گونه
تصویر گونه
variante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گونه
تصویر گونه
Variante
دیکشنری فارسی به آلمانی