جدول جو
جدول جو

معنی گولی - جستجوی لغت در جدول جو

گولی
(دخترانه)
یک گل (نگارش کردی: گو)
تصویری از گولی
تصویر گولی
فرهنگ نامهای ایرانی
گولی
دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 25000 گزی جنوب اردبیل و 65000گزی شوسۀ هروآباد به اردبیل، کوهستانی و هوای آن معتدل است، سکنۀ آن 341 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گولی
(گو / گُ)
این کلمه را فرهنگ ناظم الاطباء آورده است به معانی گلوله و گوی، گره، گردی، حب هر چیز گرد، گوی کودکان که بدان بازی کنند. اما مجموع خاص آن فرهنگ است
لغت نامه دهخدا
گولی
عمل گول، صفت گول، حالت وچگونگی گول، کانائی، چلی، خلی، احمقی، (فرهنگ رشیدی)، غفلت، نادانی، ابلهی، (ناظم الاطباء) :
هرکجا نام او بری ندمد
زان زمین گولی و نکوهش و ننگ،
فرخی،
همه مشغولی عالم گولی است
ترک گولی به خدا مشغولی است،
جامی،
گولی من به کار عشق مگیر
نه به یک چه دو بار افتادم،
دهخدا،
خالفه، حذب، خرق، خرق، خرقه، خلاطه، خلافه، دعفقه، دعک، دوغه، رث ء، رثیه، رطاء، رعاله، رقاعه، رهق، طرط، طغومه، طغومیه، طرقه، عبش، عبش، عنجهیّه، عنجهانیّه، غباوه، غبوه، عرین، عزیل، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گولی
احمقی ابلهی کانایی نادانی: همه مشغولی عالم گولی است ترک گولی بخدا مشغولی است. (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوله
تصویر گوله
کوزۀ آبخوری
مخفّف واژۀ گلوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولی
تصویر کولی
مردم چادرنشینی که در مسیر خود به کارهایی از قبیل خوانندگی، نوازندگی، فال بینی و فروش سبد می پردازند، لوری، لولی، غرشمال، قرشمال، کنایه از کسی که داد و فریاد بیهوده می کند، بی شرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گالی
تصویر گالی
ساقه های برنج که از آن کلاه و سبد و چیزهای دیگر می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولی
تصویر تولی
تولا، دوستی، مقابل تبرا، در فقه دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گولخ
تصویر گولخ
آتش خانۀ حمام، گلخن، گلخان، گولخن، تون، توشکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولی
تصویر لولی
کولی، جوان خوش اندام، بانشاط، سرمست، سرودگو و مطرب، برای مثال صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲ - ۴۰۴)، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ - ۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولی
تصویر مولی
مولا، مالک، سرور، مهتر
دوست، دوستدار
بنده، بندۀ آزاد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولی
تصویر اولی
ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، لایق تر، شایسته تر، برتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هولی
تصویر هولی
کره اسبی که هنوز زین بر پشت او نگذاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولی
تصویر تولی
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولی
تصویر کولی
غرشمال ارقه. فاحشه. سواری روی کول و پشت
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق گلوله را گویند، مانند، گلوله آتش، گلوله برف، گلوله نخ و یخ و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ضخیم که از الیاف و کنف بافته می شود و با آن کیسه های بزرگ درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشی
تصویر گوشی
آلت تلفن که برای شنیدن حرف آنرا به گوش می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
گلخن: چو گولخ است قوافی قصیده چون گلشن مراست دست که گلشن برآرم از گولخ. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گولر
تصویر گولر
درخت انجیر دشتی انجیر آدم
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گور (قبر) قبری، گودالی که در بعضی نقاط مانند قبر یا چاه کنند و سر آن غالبا تنگ است و زیر آن فراخ و گندم را در آن زیر زمین انبار کنند و دهانه آنرا ببندند بطوری که جز مالک آن کسی نداند که در آنجا انبار گندم است و این عمل را گاه برای حفظ غلات از دشمن یا سپاهیان بیگانه کنند و گاه برای حفظ آنها و زیاد شدن قیمت تا بهنگام بیرون آورند و بفروشند. یا گندم گوری. گندمی که بطریق مذکور انبار کنند و بهنگام گرانی بیرون آورند و بفروشند. منسوب به گبر گبری، گبری، نوعی انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوژی
تصویر گوژی
خمیدگی انحنا: قوس گوژی پشت، قوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودی
تصویر گودی
عمق ژرفا، جای عمیق زمین پست مغاک گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولی
تصویر طولی
درازایی مونث اطول پایگاه بلند منسوب به طول مقابل عرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گالی
تصویر گالی
هر فرد ساکن گالاثیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولی
تصویر شولی
طعامی است شله
فرهنگ لغت هوشیار
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولی
تصویر دولی
کشوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، بهتر، احق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خولی
تصویر خولی
شبان
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله: ز سنگ منجنیق و گوله رعد که کوه از پافتاد از صدمت آن. (شهاب الدین)، خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودی
تصویر گودی
عمق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چولی
تصویر چولی
آلودا
فرهنگ واژه فارسی سره