- گوشچی
- گوشوان (مراقب) شنونده مستمع، خبر گیر جاسوس منهی، نگهبان پاسبان
معنی گوشچی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگهبان قوش، میرشکار، بازدار
تهیه شده از گوشت مثلاً خوراک گوشتی،
کنایه از پرگوشت، فربه مثلاً دام گوشتی،
گوشت دار مثلاً خال گوشتی
کنایه از پرگوشت، فربه مثلاً دام گوشتی،
گوشت دار مثلاً خال گوشتی
ترکی باشه دار، میرشکار
گودال کوچک مغاک کوچک، گودال
منسوب به گوشت ساخته از گوشت. یا خال گوشتی. خال طبیعی مقابل خال مصنوعی، پرگوشت فربه چاق: گنجشک گوشتی. یا گوسفند (گاو) گوشتی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند کاردی: دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده است میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندرین فصل میوه ننهاده است گوشتی ماند و من در این ماندم زانکه رعنا و محتشم زاده است گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده است. گفت: جو گفتمش ندارم گفت: در کدیه خدای بگشاده است. (انوری)، نوعی خرما (در حاجی
carnudo
fleischig
mięsisty
мясистый
м'ясистий
carnoso
charnu
carnoso
vleesachtig
मांसल
berlemak
고기 같은
בשרני
肉感のある
মাংসপূর্ণ
گوشت جیسا
لحميٌّ
آلت تلفن که برای شنیدن حرف آنرا به گوش می گذارند
گیرنده تلفن که به وسیله آن صدای طرف مکالمه شنیده می شود، وسیله ای برای پوشاندن گوش برای سرما و گرما، اسبابی برای گوش دادن به صداهای درون بدن جاندار مثل قلب و ریه، سمعک، نوعی بیماری در سرانگشتان که باعث عفونت آن می شود
قسمتی از دستگاه تلفن یا اف اف شامل یک دسته و دو بخش سوراخ دار، در پزشکی وسیله ای که از یک قطعۀ شیپورمانند و چند لوله تشکیل شده که به وسیلۀ قطعه ای که در گوش قرار می گیرد صدای قلب و شش ها شنیده می شود، وسیله ای معمولاً پلاستیکی که در گوش قرار می دهند تا هنگام شنا آب وارد گوش نشود