ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسۀ شیراز به اصفهان، سکنۀ آن 11 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، محلی در چهارفرسخ ونیمی شمال قاضیان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 245)
ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسۀ شیراز به اصفهان، سکنۀ آن 11 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، محلی در چهارفرسخ ونیمی شمال قاضیان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 245)
گوشتین. از گوشت. منسوب به گوشت. درست شده با گوشت. - خال گوشتی، خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی. ، پرگوشت. فربه. - گنجشک گوشتی، فربه. پرگوشت. که لاغر و نزار نبود. - گوسفند (گاو) گوشتی، گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و آن را کاردی نیز گویند. (یادداشت مؤلف) : و فرمود (هوشنگ تا گاو و گوسفند و دیگر حیوانات را گوشتی کنند و از گوشت آن خورند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 27). ای بزرگی که دین یزدان را لقبت صد کمال نو داده ست دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده ست میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندر این فصل میوه ننهاده ست گوشتی ماند و من در این ماندم زآنکه رعنا و محتشم زاده ست گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده ست گفت جو، گفتمش ندارم، گفت در کدیه خدای بگشاده ست. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 531 و چ نفیسی ص 341). ، نوعی خرما در حاجی آباد. (یادداشت مؤلف)
گوشتین. از گوشت. منسوب به گوشت. درست شده با گوشت. - خال گوشتی، خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی. ، پرگوشت. فربه. - گنجشک گوشتی، فربه. پرگوشت. که لاغر و نزار نبود. - گوسفند (گاو) گوشتی، گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و آن را کاردی نیز گویند. (یادداشت مؤلف) : و فرمود (هوشنگ تا گاو و گوسفند و دیگر حیوانات را گوشتی کنند و از گوشت آن خورند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 27). ای بزرگی که دین یزدان را لقبت صد کمال نو داده ست دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده ست میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندر این فصل میوه ننهاده ست گوشتی ماند و من در این ماندم زآنکه رعنا و محتشم زاده ست گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده ست گفت جو، گفتمش ندارم، گفت در کدیه خدای بگشاده ست. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 531 و چ نفیسی ص 341). ، نوعی خرما در حاجی آباد. (یادداشت مؤلف)
دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران، سکنۀ آن 88 تن، آب آن از رود خانه کرج، محصول آن غلات، بنشن، چغندر قند و صیفی و شغل اهالی آنجا زراعت است، در زمستان از ایل عرب میش مست در این ده ساکن هستند، تپه خرابه ای به نام جمشیدگلی وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) دهی است از دهستان انزل بخش حومه شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 270 تن، آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات، توتون، چغندر، بادام و کشمش، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است، راه ارابه رو و دبستان وژاندارمری دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) دهی است از دهستان حومه شاهین دژ شهرستان مراغه، سکنۀآن 15 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و کرچک، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) نام یکی از دههای بارفروش مازندران، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 159)
دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران، سکنۀ آن 88 تن، آب آن از رود خانه کرج، محصول آن غلات، بنشن، چغندر قند و صیفی و شغل اهالی آنجا زراعت است، در زمستان از ایل عرب میش مست در این ده ساکن هستند، تپه خرابه ای به نام جمشیدگلی وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) دهی است از دهستان انزل بخش حومه شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 270 تن، آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات، توتون، چغندر، بادام و کشمش، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است، راه ارابه رو و دبستان وژاندارمری دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) دهی است از دهستان حومه شاهین دژ شهرستان مراغه، سکنۀآن 15 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و کرچک، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) نام یکی از دههای بارفروش مازندران، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 159)
منسوب به گوشت ساخته از گوشت. یا خال گوشتی. خال طبیعی مقابل خال مصنوعی، پرگوشت فربه چاق: گنجشک گوشتی. یا گوسفند (گاو) گوشتی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند کاردی: دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده است میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندرین فصل میوه ننهاده است گوشتی ماند و من در این ماندم زانکه رعنا و محتشم زاده است گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده است. گفت: جو گفتمش ندارم گفت: در کدیه خدای بگشاده است. (انوری)، نوعی خرما (در حاجی
منسوب به گوشت ساخته از گوشت. یا خال گوشتی. خال طبیعی مقابل خال مصنوعی، پرگوشت فربه چاق: گنجشک گوشتی. یا گوسفند (گاو) گوشتی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند کاردی: دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده است میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندرین فصل میوه ننهاده است گوشتی ماند و من در این ماندم زانکه رعنا و محتشم زاده است گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده است. گفت: جو گفتمش ندارم گفت: در کدیه خدای بگشاده است. (انوری)، نوعی خرما (در حاجی