گوشتین. از گوشت. منسوب به گوشت. درست شده با گوشت. - خال گوشتی، خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی. ، پرگوشت. فربه. - گنجشک گوشتی، فربه. پرگوشت. که لاغر و نزار نبود. - گوسفند (گاو) گوشتی، گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و آن را کاردی نیز گویند. (یادداشت مؤلف) : و فرمود (هوشنگ تا گاو و گوسفند و دیگر حیوانات را گوشتی کنند و از گوشت آن خورند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 27). ای بزرگی که دین یزدان را لقبت صد کمال نو داده ست دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده ست میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندر این فصل میوه ننهاده ست گوشتی ماند و من در این ماندم زآنکه رعنا و محتشم زاده ست گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده ست گفت جو، گفتمش ندارم، گفت در کدیه خدای بگشاده ست. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 531 و چ نفیسی ص 341). ، نوعی خرما در حاجی آباد. (یادداشت مؤلف)