جدول جو
جدول جو

معنی گوشنیک - جستجوی لغت در جدول جو

گوشنیک
زیر گوشی سخن گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشنک
تصویر روشنک
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گارنیک
تصویر گارنیک
(پسرانه)
پری کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تونیک
تصویر تونیک
ژاکت یا بلوز زنانۀ بلند که بخش بالای ران ها را هم می پوشاند، داروی مقوی ویتامین دار، در موسیقی نخستین نت در یک گام، در موسیقی آکورد سه صدایی روی درجۀ اول، در موسیقی نت پایه در یک قطعۀ موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتناک
تصویر گوشتناک
گوشت دار، دارای گوشت، فربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتین
تصویر گوشتین
گوشتی، تهیه شده از گوشت، برای مثال چه خوش گفت فرزانۀ پیش بین / زبان گوشتین است و تیغ آهنین (نظامی۵ - ۸۱۴)، کنایه از فربه، گوشت دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتی
تصویر گوشتی
تهیه شده از گوشت مثلاً خوراک گوشتی،
کنایه از پرگوشت، فربه مثلاً دام گوشتی،
گوشت دار مثلاً خال گوشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشنی
تصویر پوشنی
هر چیز پوشیدنی، جامه، لباس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشنک
تصویر روشنک
شاتل، دانه ای به اندازۀ باقلا به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید، ساتل
فرهنگ فارسی عمید
دهی است جزء دهستان سهرورد بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 20 هزارگزی باختر قیدار و 14 هزارگزی راه عمومی، کوهستانی و سرد و سکنۀ آن 539 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شپیران بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 39500 گزی جنوب باختری سلماس و 2500 گزی جنوب ارابه رو قلعه رش دره، هوای آن سردسیر سالم است، سکنۀ آن 52 تن، آب آن از چشمه است، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
جنگ گرانیک، جنگی که اسکندر مقدونی در 334 قبل از میلاد با ایرانیان در کنار رود گرانیک کرده. در روایت دیودور چنین است که سپاه سواره نظام ایران شکست خوردند و پیاده نظام هم پای نیفشردند. روایت آریان هم مانند دیودور است، فقط راجع به بعض جدال اختلافی دیده میشود. جهات شکست قشون ایران در این جنگ این بود:
1- سرداران ایران در ابتدا سواره نظام را برای موفقیت کافی دیدند، ولی کافی نبود. چون سواره نظام شکست خورد پیاده نظام هم مرعوب شدند. 2- قشون اجیریونانی در ابتدا به کار نیفتاد، ایرانیها هم چون اعتماد به سپاه یونانیها نداشتند مسئولیت را بتنهایی بعهده گرفتند. 3- ایرانیها در جهتی از رود گرانیک قرار گرفته بودند که برای دفاع مناسب بود نه حمله، از طرفی سپاه اسکندر در جهتی از رود قرار گرفته بودند که اگر فرار می کردند دیگر جان بدرنمی بردند. اسکندر هم این نکته را به سپاه خود گوشزد کرد. به این ترتیب قوت قلب حمله کننده بیش از مدافع بود. رجوع به ایران باستان صص 1249-1267 و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
رودی است که آب آن نزدیک سیزیکوس... به دریای مرمره میریزد. (تاریخ ایران تألیف سایکس ترجمه فخر داعی ص 328). رجوع به ایران باستان ص 1250 شود
لغت نامه دهخدا
آبی تیره و کدر، حمئه، لجن وار، آب تیره و گل آلود، (برهان)، لای ناک: فی عین حمئه، یعنی در چشمۀ خرّۀ لوشناک، (تفسیر ابوالفتوح)، اخلاب، لوشناک شدن آب، (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
از نواحی تنگستان دو فرسخی جنوب تنگستان از بلوکات دشتستان، (فارسنامۀ ناصری ص 207 و فهرست ص 25)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ)
متاع و رخت خانه و متاع غیرمنقوله. (آنندراج). اسباب خانه و رخت خانه و اموال صامت. (ناظم الاطباء) ، خندق. (آنندراج). مغاک. شیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گوشت دار و سمین، (ناظم الاطباء)، لحیم، (منتهی الارب)، پرگوشت، گوشتمند، گوشتالو، گوشتالود، میوۀ پرگوشت آبدار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ ژِ)
علم تحقیق در راههای اصلاح جسمی و روحی نژاد بشر بر اساس جلوگیری از توالد و تناسل افراد نامتناسب و تشویق افراد مناسب به این کار. در بعضی کشورها قوانین خاصی برای عقیم کردن افراد دارای عیب های روانی وضع شده ولی در اجرای این قوانین مشکلات زیادی پیش می آید، ظاهراً امیدبخش ترین راههای اصلاح نژاد، تربیت صحیح و اصلاح محیط است. (دایرهالمعارف فارسی) ، ساخت و یراق زین. یراق زین، لگام اسب. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). لجام اسب. (برهان) ، مردم معتبر. (ناظم الاطباء). مردم امین و معتمد. (هفت قلزم) (برهان). رجوع به اوستام شود
لغت نامه دهخدا
گوشتی، از گوشت ساخته:
چه خوش گفت فرزانه ای پیش بین
زبان گوشتین است و تیغ آهنین،
نظامی،
، سمین و فربه، (ناظم الاطباء)، گوشتناک، پرگوشت، فربی، بسیارگوشت: الحادره، مردم گوشتین ستبر، عین حادره، چشمی گوشتین و تمام، (مهذب الاسماء)، غذایی که از گوشت سازند، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
کنایه از مردم خبیث و تنگ حوصله که هرچه بشنوند پیش هر کسی بازگویند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 60000گزی جنوب خاوری مسکون و 7000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک، کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 100 تن وآب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، مزارع دو رودخانه و سی چناران جزء این ده است، ساکنین از طایفۀ امجزی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کورت ادوارد فن، سیاستمدار و صدراعظم اتریشی (1934 میلادی) که به سال 1897 میلادی در ریوا متولد و بسال 1938 میلادی بدستور هیتلر زندانی گردید و کشور اتریش ضمیمۀ آلمان شد، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 17هزارگزی جنوب قاین و 9هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی قاین به بیرجند، کوهستانی و هوای آن معتدل است و 143 تن سکنه دارد، آب آن از قنات، محصول آن غلات زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
پر از موش، (ناظم الاطباء)، جایی که موش بسیار در آنجا باشد: مربعه، زمین موشناک، فئر، زمین موشناک، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تونیک
تصویر تونیک
آهنگ دار، داروی مقوی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که علفی و یکساله است. برگهایش شبیه جعفری و بی کرک میباشد و در نواحی بحرالرومی و آسیا (از جمله ایران) می روید و چون جزو سبزیهای خوراکی است بدین منظور کشت میشود. گلهایش سفید مایل بصورتی و دارای آرایش چترهای مرکب در انتهای ساقه میباشد. ارتفاع این گیاه تقریبا به نیم متر میرسد. ساقه اش راست و شفاف و کم و بیش خط دارد و برگهایش متناوب و در قسمت انتهایی ساقه دارای بریدگیهای رشته یی بسیار ولی در قاعده ساقه تقریبا کامل و دارای بریدگیهای نوک تیز است. میوه اش دو فندقه و بیضوی شکل مایل برنگ زرد و دارای بوی نامطبوع شبیه بوی ساس است. میوه گشنیز که در تداول عامه بنام دانه یا تخم گشنیز نامیده میشود مقوی معده و محرک و بادشکن و معرق است کزبره کسبره جلجلان. یا آش گشنیز. آشی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز پلو. پلوی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز کوهی. تخم مخلصه، (بازی گنجفه ورق) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است
فرهنگ لغت هوشیار
یا گشنیج دشتی. به گیاهان ذیل اطلاق کرده اند: الف - نوع کوچک بادرنجبویه. ب - نوعی از شاهتره. ج - مخلصه. د - کزبره بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوشناک
تصویر لوشناک
تیره (آب) گل آلود لای ناک: فی عین حمئته یعنی در چشمه خره لوشناک
فرهنگ لغت هوشیار
دارای گوشت، پر گوشت سمین: خوب چهره گردروی سرخ و سپید گوشتناک، میوه پرگوشت آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گوشت ساخته از گوشت: چه خوش گفت فرزانه پیش بین زبان گوشتین است و تیغ آهنین. (نظامی)، فربه چاق سمین: الحادره مردم گوشتین ستبر، غذایی که از گوشت سازند
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه خرد: وقت آن است که بنشینم در گوشگکی تا بی اندوه بپایان برم این عمر مگر. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنی
تصویر روشنی
صراحت، وضوح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گونیا
تصویر گونیا
نقاله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گمانیک
تصویر گمانیک
مشکوک
فرهنگ واژه فارسی سره
نیشگون محکم
فرهنگ گویش مازندرانی