جدول جو
جدول جو

معنی گوشتمند - جستجوی لغت در جدول جو

گوشتمند
دارای گوشت، پرگوشت، فربه
تصویری از گوشتمند
تصویر گوشتمند
فرهنگ فارسی عمید
گوشتمند(مَ)
دارای گوشت. گوشتناک، سمین و گوشت دار. پرگوشت، ساخته شده از گوشت. (ناظم الاطباء) ، صاحب جسم حیوانی: و کلمه، گوشتمند شد و اندر ما حلول کرد و عظمت او را دیدیم. (ترجمه دیاتسارون ص 6). زیرا روز خدا آشکارا شود و گوشتمندی بنگرد عظمت خدا. (ترجمه دیاتسارون ص 32). روح پاک (یعنی مسیح) در شکم مریم بکر گوشتمند شد. (از کتاب حروفیین). روح اﷲ سخن خدا که مسیح بود در صورت مریم درآمد و گوشتمند شد، یعنی به صورت بشر و آدم برآمد. (از کتاب حروفیین)
لغت نامه دهخدا
گوشتمند
دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو، دارای جسم پیکردار مجسم: و کلمه گوشتمند شد و اندر ما حلول کرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
(پسرانه)
دانا، دارای هوش و توانایی ذهنی، بسیار با هوش، عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گویشمند
تصویر گویشمند
سخن گو، سخنور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتمند
تصویر کشتمند
کشتزار، کشتمان، کشمان، زمین زراعتی، برای مثال دو منزل زمین تا لب هیرمند / بد آب خوش و بیشه و کشتمند (اسدی - ۱۹۲)، محصول، صاحب کشت، کشاورز، برای مثال چو جایی بپوشد زمین را ملخ / برد سبزی کشتمندان به شخ (فردوسی - ۶/۶۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
باهوش، زرنگ، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتین
تصویر گوشتین
گوشتی، تهیه شده از گوشت، برای مثال چه خوش گفت فرزانۀ پیش بین / زبان گوشتین است و تیغ آهنین (نظامی۵ - ۸۱۴)، کنایه از فربه، گوشت دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دولتمند
تصویر دولتمند
ثروتمند، مال دار، متمول، توانگر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دُو لَ مَ)
بختیار و سعادتمند. (ناظم الاطباء). دولت خدا و دولتی و دولت اندیش. (آنندراج). بختور. بختیار. سعید. سعادتمند. مقبل. خوشبخت. حظی. بختمند. (یادداشت مؤلف) :
هم حشمت و کبر و هم حشم دار
هم دولتمند و هم درم دار.
نظامی.
که سعدی هرچه گوید پند باشد
حریص پند دولتمند باشد.
سعدی.
هر که با اهل خود وفانکند
نشود دوست روی و دولتمند.
سعدی.
باز بلند پرواز ایزد متعال بر دست اقتدار هیچ دولتمندی کامکار بسان وجود فایض الجودش ننشسته. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 322) ، توانگر و مالدار و غنی و مرد مالدار. (ناظم الاطباء). در تداول عوام فارسی زبانان متمول. دارا. ثروتمند. صاحب ثروت بسیار. (یادداشت مؤلف) ، سبب و باعث، اثر. (ناظم الاطباء). امااین دو معنی اخیر جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آلت بستن گوش. رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند. (ناظم الاطباء) ، آنچه آویزۀ گوش کنند:
به خواهش چنان خواست کآن هوشمند
ز پندش دهد حلقۀ گوش بند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حالت و کیفیت گوشتمند. گوشتناکی. پرگوشتی. فربهی، صاحب جسم حیوانی بودن: آنان که ازخون نیستند و نه از خواست گوشتمندی و نه از شهوت مرد بلی از خدا زاینده شدند. (ترجمه دیاتسارون ص 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
صاحب هوش، هوشیار، با هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشتگن
تصویر گوشتگن
دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو
فرهنگ لغت هوشیار
آلت بستن گوش رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند، آنچه آویزه گوش کنند: بخواهش چنان خواست آن هوشمند ز پندش دهد حلقه گوش بند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتمند
تصویر کشتمند
زمینی که در آن چیزی کاشته باشند: (همه زمینهای پادشاهی مساحت کردیم و بر هر جفتی زمین خراجی نهادیم از هر جفتی کشتمند یک درم و یک قفیز) (تاریخ بلعمی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گوشت ساخته از گوشت: چه خوش گفت فرزانه پیش بین زبان گوشتین است و تیغ آهنین. (نظامی)، فربه چاق سمین: الحادره مردم گوشتین ستبر، غذایی که از گوشت سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشتمندی
تصویر گوشتمندی
دارا بودن گوشت، فربهی چاقی، پیکر داری تجسم جسم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتمند
تصویر دولتمند
بخیار و سعادتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتمند
تصویر دولتمند
((~. مَ))
خوشبخت سعادتمند، توانگر، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
((مَ))
باهوش، عاقل، بخرد
فرهنگ فارسی معین
اعیان، پولدار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتیار، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم
متضاد: بی چیز، فقیر، ندار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باحشمت، شکوهمند، محتشم
متضاد: بی شوکت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
Clever, Intelligent, Smart
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
intelligent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
slim, intelligent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
intelligente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
clever, intelligent, klug
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
inteligente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
розумний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
умный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
bystry, inteligentny, mądry
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
inteligente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هوشیار، آگاهانه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
होशियार , बुद्धिमान , स्मार्ट
دیکشنری فارسی به هندی