- گوشتمند
- دارای گوشت، پرگوشت، فربه
معنی گوشتمند - جستجوی لغت در جدول جو
- گوشتمند
- دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو، دارای جسم پیکردار مجسم: و کلمه گوشتمند شد و اندر ما حلول کرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارا بودن گوشت، فربهی چاقی، پیکر داری تجسم جسم داشتن
بخیار و سعادتمند
ثروتمند، مال دار، متمول، توانگر
آلت بستن گوش رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند، آنچه آویزه گوش کنند: بخواهش چنان خواست آن هوشمند ز پندش دهد حلقه گوش بند. (نظامی)
سخن گو، سخنور
باهوش، زرنگ، هوشیار
گوشتی، تهیه شده از گوشت، برای مثال چه خوش گفت فرزانۀ پیش بین / زبان گوشتین است و تیغ آهنین (نظامی۵ - ۸۱۴) ، کنایه از فربه، گوشت دار
کشتزار، کشتمان، کشمان، زمین زراعتی، برای مثال دو منزل زمین تا لب هیرمند / بد آب خوش و بیشه و کشتمند (اسدی - ۱۹۲) ، محصول، صاحب کشت، کشاورز، برای مثال چو جایی بپوشد زمین را ملخ / برد سبزی کشتمندان به شخ (فردوسی - ۶/۶۱۰)
زمینی که در آن چیزی کاشته باشند: (همه زمینهای پادشاهی مساحت کردیم و بر هر جفتی زمین خراجی نهادیم از هر جفتی کشتمند یک درم و یک قفیز) (تاریخ بلعمی)
منسوب به گوشت ساخته از گوشت: چه خوش گفت فرزانه پیش بین زبان گوشتین است و تیغ آهنین. (نظامی)، فربه چاق سمین: الحادره مردم گوشتین ستبر، غذایی که از گوشت سازند
دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو
صاحب هوش، هوشیار، با هوش
Clever, Intelligent, Smart
inteligente
inteligente
bystry, inteligentny, mądry
умный
розумний
slim, intelligent
clever, intelligent, klug
intelligent
intelligente
होशियार , बुद्धिमान , स्मार्ट
বুদ্ধিমান , বুদ্ধিমান , স্মার্ট
zeki, akıllı
mwerevu
חכם , חכם