دارای گوشت. گوشتناک، سمین و گوشت دار. پرگوشت، ساخته شده از گوشت. (ناظم الاطباء) ، صاحب جسم حیوانی: و کلمه، گوشتمند شد و اندر ما حلول کرد و عظمت او را دیدیم. (ترجمه دیاتسارون ص 6). زیرا روز خدا آشکارا شود و گوشتمندی بنگرد عظمت خدا. (ترجمه دیاتسارون ص 32). روح پاک (یعنی مسیح) در شکم مریم بکر گوشتمند شد. (از کتاب حروفیین). روح اﷲ سخن خدا که مسیح بود در صورت مریم درآمد و گوشتمند شد، یعنی به صورت بشر و آدم برآمد. (از کتاب حروفیین)
حالت و کیفیت گوشتمند. گوشتناکی. پرگوشتی. فربهی، صاحب جسم حیوانی بودن: آنان که ازخون نیستند و نه از خواست گوشتمندی و نه از شهوت مرد بلی از خدا زاینده شدند. (ترجمه دیاتسارون ص 6)