جدول جو
جدول جو

معنی گوشتاوه - جستجوی لغت در جدول جو

گوشتاوه
گوشتابه، آبگوشت، خوراک آبدار که با گوشت و نخود و لوبیا تهیه می شود
تصویری از گوشتاوه
تصویر گوشتاوه
فرهنگ فارسی عمید
گوشتاوه(تا وَ / وِ)
آبگوشت. گوشتابه. رجوع به گوشتابه شود
لغت نامه دهخدا
گوشتاوه
گوشتابه گوشتاب
تصویری از گوشتاوه
تصویر گوشتاوه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشتابه
تصویر گوشتابه
آبگوشت، خوراک آبدار که با گوشت و نخود و لوبیا تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشانه
تصویر گوشانه
گوشه، کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، قسمتی از چیزی، در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتالو
تصویر گوشتالو
گوشت آلود، پرگوشت، فربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشواره
تصویر گوشواره
زیوری که زنان در پرۀ گوش خود آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(گوشْ رَ / رِ)
گوشوار. نام زیوری که در گوش کنند. (غیاث). زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانندو ستاره و برق از تشبیهات او است. (آنندراج). گوشوار. (شعوری ج 2 ورق 327). داچک. (برهان قاطع). حادور. خربصیص. خلد. (منتهی الارب). خلده. (منتهی الارب) (از المنجد). رعثه و رعثه. شنتره و شنتره. شنف. (منتهی الارب). قرط. (دهار). معقب. نطفه. نطفه. (منتهی الارب). بعضی از انواع گوشواره به اصطلاح زرگران بدین قرار است: خوشه انگوری، زنگی، سیب گلابی، گویی، آویز سبز، تخته ای، خوشه مروارید، چسبان یاقوتی، جناغی، پیاله ای، هشت چنگ، دورچنگ، لوزی، مهری، ماری، بازوپیچ، دو نگینه، سه نگینه و گویی ملیله. (فرهنگ نظام). پیشینیان را عادت بر این بود که گوشواره در گوشهای خود بیاویزند باید دانست که این عادت انحصار به زنها نداشت و گوشواره و سایر زینتها در نزد اسماعیلیان بسیار بود. (قاموس کتاب مقدس) :
باشد ستاره در شب تاریک رهنما
شد زیر زلف رهزن من گوشواره اش.
صائب (از آنندراج).
قربان آن بناگوش و آن برق گوشواره
با هم چه خوش نماید این صبح و آن ستاره.
کلیم (از آنندراج).
- گوشوارۀ فلک، ماه نو. (برهان) (رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 373). رجوع به گوشوار فلک در ذیل گوشوار شود.
- امثال:
گوش باشد گوشواره بسیار است. (امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشواره عزیز است گوش عزیزتر است. (امثال و حکم ج 3 ص 1333).
، به اصطلاح اهل دفتر، وسط عرض ورق دفتر است که عقد میزان آنجا نویسند. (غیاث). به اصطلاح میرزایان دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند. (فرهنگ نظام). به اصطلاح سیاق، آنجای از وسط فرد که عقد میزان در آنجا نویسند، خلاصۀ حساب، مجموع و حاصل، مقدار زیاد. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح شعرا مطلع که بعد مقطع آرند. (غیاث) (از آنندراج). پس گوشواره مطلع دوم باشد. (چراغ هدایت) :
طغرا در آخر غزل آورد مطلعی
کان گوشواره طرز سخن دانی منست.
طغرا (از فرهنگ نظام).
در این غزل چو به از گوشواره بیتی نیست
من از نیابت طغرا گهر نثارکنم.
ملاطغرا (از آنندراج) (چراغ هدایت).
، دوچوب از تخت که تختها بر آن به میخها محکم کنند چنانکه گویند گوشوارۀ عرش. (فرهنگ چراغ هدایت).
، در اصطلاح بنائی بمعنی گوشوار است. رجوع به گوشوار شود، قسمی گل زمینی. (یادداشت مؤلف). شاید همان گوشوارک باشد، رجوع به همین کلمه شود، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد. (ناظم الاطباء) ، پارچۀ منقش و زردوزی که به طور زینت بر کنار عمامه قرار می دهند، آنکه گوش دختر را سوراخ می کند، خلوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
گوشه و کمینگاه. (برهان) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 324) : اگر مرا هزیمت دادند ترک از سیستان گیرم و به همان گوشانه راضی شوم. (تاریخ سیستان ص 412).
هنوزم عشق میدارد ز نکبت در پناه ارچه
خرد بر من برون آرد ز هر گوشانه غوغایی.
نزاری قهستانی (از شعوری و انجمن آرا و آنندراج).
وقت وقتی بی محابا گر در آتش می رویم
با گلستان خلیل اللّه ز یک کاشانه ایم
دابهالارض ار جهان بر هم زند شاید که ما
چون نزاری حالیا ساکن در این گوشانه ایم.
نزاری (از شعوری).
دلاور چارصد مرد گزین داشت
به چل گوشانه ده ده در کمین داشت.
نزاری (از شعوری و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ)
عزم در اصطلاح مکانیک. (فرهنگستان ص 72)
لغت نامه دهخدا
احتلام، (رشیدی)، احتلام و شیطانی شدن باشد، (برهان)، مصحف گوشاسب است، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، منقارمرغان، (رشیدی) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ دَ / دِ)
در تداول عامه، پرگوشت، گوشت دار، فربه، بسیارگوشت، گوشتالود، گوشتناک
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
گوشتالو، فربه، بسیارگوشت، پرگوشت، گوشت دار، گوشتناک: لکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که به تازی لحیم گویند نه شحیم، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و مردم فربه و گوشت آلود از دق دور باشد لیکن بیماریهای دیگرادا کند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و آن زن که شیر او دهد ... شیر او پاک و پسندیده باید و زن تندرست و بسیارخون و گوشت آلود نه پیه آلود، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
آویزندۀ گوشت،
قناره، (زمخشری)، معلاق، (تفلیسی)، چنگک دکان قصابی، کنار، جایی که گوشت در آن فروشند، (آنندراج از فرهنگ فرنگ)، بازار گوشت فروشان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کوبندۀ گوشت، که گوشت کوبد،
آلتی چوبین که بدان گوشت پخته شدۀ با نخود را می کوبند، ساطور قصابان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
نام محلی در مازندران. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 148 بخش انگلیسی و ترجمه آن ص 195)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
شوربا. (آنندراج) (شعوری ج 2 ص 327). گوشاب. (ناظم الاطباء). رجوع به گوشتاب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
نانخورشی که از گوشت سازند، و آبگوشت و گوشتاب نیز گویند. (ناظم الاطباء). نشیله. (مهذب الاسماء). مدققه. (یادداشت مؤلف). مدقوقه. (یادداشت مؤلف). گوشتاوه: و دفع مضرت (شراب ممزوج و مروق) با گوشتابه و قلیه با توابل و افزار بسیار کنند. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آورندۀ گوشت. حامل اللحم. گراینده به فربهی، پرگوشت. کثیراللحم. فربه. گوشتالو: بزرگ سر، گوشتاور و سپید که به زردی زند. (التفهیم ص 381)
لغت نامه دهخدا
قسمی نانخورش که از گوشت سازند آبگوشت: و حشو ها نرم باید چون کشکاب از گوشت بزغاله
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت آلود: صورت گرد و آفتاب خورده ای داشت که با چشمهای درشت سالم و پیشانی گره دار و بینی گوشتالو مشخص میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشتالود
تصویر گوشتالود
گوشتدار، فربه، پرگوشت
فرهنگ لغت هوشیار
آویزنده گوشت، چنگک (دکان قصابی و غیره) قناره، جایی که در آن گوشت فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
مطلعی که پس از مقطع آرند مطلع دوم: طغرا در آخر غزل آورد مطلعی کان گوشواره طرز سخن دانی من است. (طغرا)، دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند، خلاصه حساب، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد، پارچه منقش و زر دوزی که برای زینت کنار عمامه قرار دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که گوشت آورد آنچه بفربهی گراید، پر گوشت فربه: بزرگ سر گوشتاور و سپید که بزردی زند
فرهنگ لغت هوشیار
گوشتاب: و دفع مضرت (شراب ممزوج و مروق) با گوشتابه و قلیه با توابل و افزار بسیار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشتاور
تصویر گشتاور
عزم
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه: اگر مرا هزیمت دادید ترک از سیستان گیرم و بهمان گوشانه راضی شوم
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی نانخورش که از گوشت سازند آبگوشت: و حشو ها نرم باید چون کشکاب از گوشت بزغاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشانه
تصویر گوشانه
((نِ))
گوشه، کمینگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشواره
تصویر گوشواره
((رِ))
زینتی که زنان در گوش آویزند، آن است که بر دو جانب در ورودی های ساختمان دو ستون بنا کرده و نیم آجر عقب تر سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشتالو
تصویر گوشتالو
چاق، فربه
فرهنگ فارسی معین
چاق، سمین، فربه، گوشتالود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوشواره نیز از زینت های خاص زنان است و داشتن آن در خواب برای مردان شایسته و خوب نیست. پس تعبیری که برای گوشواره نوشته می شود خاص زنان است. اگر زنی در خواب بیند گوشواره ای دارد که به گوشش برازنده می نماید و خودش نیز از آن خوشش می آید خوب است چرا که خواب او می گوید در خانواده و نزد شوهرش عزت و احترام خواهد یافت. اگر زنی در خواب بیند که گوشواره لنگه به لنگه به گوشش آویخته مرتکب عمل خلافی می شود که او را سرزنش و شماتت می کنند. اگر مردی بیند که همسرش گوشواره لنگه به لنگه به گوش دارد از جانب زن خود نافرمانی می بیند و او را طلاق می دهد. اگر مردی در خواب بیند گوشواره طلا برای همسر خویش خریده و به خانه آورده تا به او هدیه کند از همان زن صاحب دختر می شود. اگر در خواب بیند گوشواره گران بهائی برای همسرش خریده که طلا نیست اما گران بهاست صاحب پسر می شود. زیرا گوشواره به این ترتیب فرزند است که آویزه گوش والدین می شود و طلائی آن دختر است. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن گوشواره در خواب، نشانه آن است که خبرهایی مطلوب در انتظار شماست و شغلی خوب بدست خواهید آورد.
۲ـ دیدن گوشواره شکسته در خواب، نشانه بیان حرفهای پوچ و بیهوده بر علیه شماست .
دیدن گوشواره در خواب، چهاروجه است. اول: فزونی جمال. دوم: آموختن علم. سوم: جاه و بزرگی. چهارم: غم و اندوه.
اگر مردی درخواب بیند زن او دو حلقه در گوش داشت یکی از زر و دیگری از سیم، دلیل است زن را طلاق دهد و بیرون کند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
قسمتی از کلون در چوبی که در وسط دو لنگه ی در و به فاصله ی تقریبی.، از توابع پشتکوه ساری
فرهنگ گویش مازندرانی