جدول جو
جدول جو

معنی گوشتالود - جستجوی لغت در جدول جو

گوشتالود
(خَ دَ / دِ)
گوشتالو، فربه، بسیارگوشت، پرگوشت، گوشت دار، گوشتناک: لکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که به تازی لحیم گویند نه شحیم، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و مردم فربه و گوشت آلود از دق دور باشد لیکن بیماریهای دیگرادا کند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و آن زن که شیر او دهد ... شیر او پاک و پسندیده باید و زن تندرست و بسیارخون و گوشت آلود نه پیه آلود، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
گوشتالود
گوشتدار، فربه، پرگوشت
تصویری از گوشتالود
تصویر گوشتالود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشت آلود
تصویر گوشت آلود
پرگوشت، فربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتالو
تصویر گوشتالو
گوشت آلود، پرگوشت، فربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتاوه
تصویر گوشتاوه
گوشتابه، آبگوشت، خوراک آبدار که با گوشت و نخود و لوبیا تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بَ دَ / دِ)
در تداول عامه، پرگوشت، گوشت دار، فربه، بسیارگوشت، گوشتالود، گوشتناک
لغت نامه دهخدا
(تا وَ / وِ)
آبگوشت. گوشتابه. رجوع به گوشتابه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آورندۀ گوشت. حامل اللحم. گراینده به فربهی، پرگوشت. کثیراللحم. فربه. گوشتالو: بزرگ سر، گوشتاور و سپید که به زردی زند. (التفهیم ص 381)
لغت نامه دهخدا
گوشت آلود: صورت گرد و آفتاب خورده ای داشت که با چشمهای درشت سالم و پیشانی گره دار و بینی گوشتالو مشخص میشد
فرهنگ لغت هوشیار
پر گوشت فربه گوشت ناک: لیکن هر تنی این علاج بر نتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که بتازی لحیم گویند نه شحیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشتاوه
تصویر گوشتاوه
گوشتابه گوشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که گوشت آورد آنچه بفربهی گراید، پر گوشت فربه: بزرگ سر گوشتاور و سپید که بزردی زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشتالو
تصویر گوشتالو
چاق، فربه
فرهنگ فارسی معین
چاق، سمین، فربه، گوشتالود
فرهنگ واژه مترادف متضاد