- گوزده
- نوعی از صمغ که رنگ آن بسرخی زند و از بوته خاری حاصل شود که آنرا جهودانه گویند عنزروت
معنی گوزده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عدد نوزده، نه به علاوۀ ده، «۱۹»
آنکه بیماری جرب دارد مبتلی به گری
میدان گوی بازی
کسی که بگوزد آنکه ضرطه دهد
غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن بر نیاورده باشند غوزه پنبه جوزغه
پهلوان زاده
جوال حبوب و غله
عدد نه بعلاوه ده عدد اصلی بین هیجده و بیست (19)
پهلوان زاده
جوزق، غوزه و غلاف پنبه که هنوز پنبۀ آن را درنیاورده باشند، کتو
تن بدن، یا گوده حرام. از حرام تن و توش بهم آورده تنبل هیچکاره: حیف است که از دختر زر جویی کام کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام. تا کی سر خود بپای خم خواهی سود ک تا چند کشی منت این گوده حرام ک (داراب بیک جویا)
غلاف پنبه گوزغه: بقای جانش باد و دو چشم حاسد او برون کشیده از سر چو پنبه از گوزه. (سوزنی)، غلاف و غوزه خشخاش غوزه کو کنار، پیله ابریشم