جدول جو
جدول جو

معنی گورماست - جستجوی لغت در جدول جو

گورماست
ماست چکیده که با شیر مخلوط کنند
تصویری از گورماست
تصویر گورماست
فرهنگ فارسی عمید
گورماست
ماستی راگویند که از شیر گورخر باشد، (برهان) (آنندراج)، ماستی هم هست که صحرانشینان سازند و آن ماست چکیده ای است که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند، (برهان) (آنندراج)، گوره ماست، لبا
لغت نامه دهخدا
گورماست
ماستی که از شیر گورخر باشد، ماست چکیده ایست که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند و گاه آب غوره یا آب سماق در آن زنند
فرهنگ لغت هوشیار
گورماست
ماستی که از شیر گورخر باشد، ماست چکیده ای است که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند و گاه آب غوره یا سماق در آن زنند
تصویری از گورماست
تصویر گورماست
فرهنگ فارسی معین
گورماست
نوعی غذا که از مخلوط شیر و ماست و برنج بدست آبد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رماست
تصویر رماست
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، رماس، مصطکی، بستخ، کندر رومی
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 4 هزارگزی جنوب فلاورجان و هزارگزی خاور راه اصفهان به شهرکرد. آب آن از زاینده رود، محصول آنجا غلات، برنج، صیفی، پنبه، تریاک، شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گَ مِ)
نام کتابی است که بر پیغمبر مجوسان که جومست نام داشت فرود آمده بود: گویند آن کتاب را هفتاد شتر برمیداشت، مجوسان آن پیغمبر را کشتند و آن کتاب را سوختند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به جومست و کومست شود
لغت نامه دهخدا
(گَ سِ)
دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقعدر 7 هزارگزی شمال خاوری صالح آباد. هوای آن معتدل دارای 82 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ)
در بعضی نواحی گیلان فلفل سیاه را گویند که در غذاها مصرف کنند. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یک قسم حیوانی وحشی از جنس اسب ولی به اندام خر و پوست آن سپید و یا زرد و دارای خطوط سیاه و در صحراهای آفریقا فراوان است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، بی پیچانیدن مقصود، پوست کنده، رک و راست، آشکارا و بدون ابهام و کنایه، صریح
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 19 هزار و پانصدگزی خاوری رودسر و 3 هزار و پانصدگزی شوسۀ رودسر به شهسوار، دامنه، معتدل مرطوب مالاریائی، دارای 100 تن سکنه، آب آن از چشمه و چاه، محصولات آن لبنیات و چای، شغل اهالی گله داری و چای کاری و نمدمالی، تابستان به ییلاق جواهردشت میروند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کِ / کَ)
که گور را پرستد و ستایش کند. علاقه مند به گور (قبر) : از هفتادواند فرقۀ اسلام مذهبی واهیتر و مقالتی رکیک تر از مذهب رافضی نیست و... همه گورپرست باشند و همچون دخترکان که لعبت بیارایند رافضی گورخانه بیاراید و منقش کند... (کتاب النقض ص 626)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
همان گورماست است که در بالا گذشت. (از آنندراج). رجوع به گورماست شود
لغت نامه دهخدا
حقین، (دهار)، در تداول عامۀ گناباد خراسان و مشهد شیرماست را ’گرماست’ گویند اماحقین به معنی شیر دوشیده است که بر شیر خفته ریزند برای برآوردن کره، (یادداشت محمد پروین گنابادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تورمات
تصویر تورمات
جمع تورم
فرهنگ لغت هوشیار
ماستی که از شیر گورخر باشد، ماست چکیده ایست که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند و گاه آب غوره یا آب سماق در آن زنند
فرهنگ لغت هوشیار
گونه وحشی اسب که مخصوص افریقا است. نام علمی این حیوان هیپوتیگریس است که ترجمه آن بفارسی اسب ببری میباشد. وجه تسمیه بدان جهت است که سطح بدن حیوان دارای خطوط تیره و روشنی است که از دور شباهت به پوست ببر پیدا میکند. گور اسب حیوانی است که در نواحی کوهستانی افریقا میزید و بصورت دسته های بزرگ زندگی میکند. این حیوان را مانند اسب معمولی میتوان اهلی و تربیت کرد و از آن استفاده نمود گورخر افریقایی. توضیح برای تمیز آن از گورخر
فرهنگ لغت هوشیار
گونه وحشی اسب که مخصوص آفریقاست. نام علمی این حیوان هیپوتیگریس است که ترجمه آن به فارسی اسب ببری می باشد. وجه تسمیه بدان جهت است که سطح بدن حیوان دارای خطوط تیره و روشنی است که از دور شباهت به پوست ببر پیدا می کند. این حیوان به صورت دسته ها
فرهنگ فارسی معین
نوعی غذا که از آمیختن و مخلوط کردن برنج پخته شده با شیر و
فرهنگ گویش مازندرانی
خوراکی از شیر و پلوی داغ همراه با ماست که مخصوص چوپانان
فرهنگ گویش مازندرانی