- گورانیده
- درهم و برهم کرده گره خورده (نخ و ابریشم و مانند آن)
معنی گورانیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که چیزی بخورد او داده باشند
متلاطم، بر انگیخته، دیوانه کردن، آمیخته، آلوده
سپری، طی شده، گذشته
موجب سرعت هضم گردیده، خوشگوار ساخته
درهم و برهم کردن (نخ و ابریشم و مانند آنرا) آشفتن، یا بهم گوراندن، گوراندن، یا گوراندن کار را. آشفته کردن آن را
درهم و برهم کننده آشفته سازنده
بگرفتن وا داشته، شعله ور کرده مشتعل ساخته، مقید شده اسیر
درهم و برهم کرده گره خورده (نخ و ابریشم و مانند آن)
رشد داده، نمو داده شده
بجوش آورده، دارویی که آنرا در آب جوشانیده باشند و عصاره آنرا برای معالجه بمریض دهند
بخوردن واداشتن غذا دادن
کسس که غذا یا چیز دیگر (مانند سم) را بدیگری بخوراند
پرورده پرورش یافته تربیت کرده
آنچه را که پوسیده کرده باشند
تارانده
متلاطم کردن (دریا)، بر انگیختن مردم را ایجاد فتنه و آشوب کردن، دیوانه کردن، بامیختن واداشتن، آلوده ساختن
تحریک کننده، انگیراننده
آنچه پوسیده کرده باشند
کسی که مردم را بشوراند، آنچه کسی را به هیجان بیاورد
عبور دهنده، کسی که کاری یا امری را بگذراند و به پایان برساند
عبور دادن: هر که تیر از حلقه انگشتری بگذراند خاتم او را باشد، بالاتر بردن از برتر بردن: سرت بگذرانم زخورشید و ماه ترا سرفرازی دهم بر سپاه، طی کردن سپری کردن: این مهرگان بشادی بگذار و همچنین صد مهرگان بکام دل خویش بگذران، (فرخی)، تجاوز دادن: زکردار گفتار برمگذران مجوی آنچه دانش نداری بدان. (گرشاسب نامه) یا از حد گذراندن، امری را بافراط مرتکب شدن: ابوبکر (پسر المستعصم بالله) سکنه شیعی مذهب محله کرخ بغداد و مشهد امام موسی بن جعفر را بباد غارت داده... قتل و غارت و فحشا را از حد گذراند. یا از دم شمشیر (تیغ) گذراندن، عرضه شمشیر کردن بشمشیر کشتن: (مغولان) مساجد را آخور کردند علما و فضلا را را دم شمشیر گذراندند. یا از نظر کسی گذراندن، بنظر وی رساندن بعرض او رساندن: فرمانده قراولان خاصه حق نداشت که زیر دستان خود را بدون اجازه خان (مغول) تنبیه کند بلکه باید تمام مسایل را از نظر خان بگذراند. یا گذراندن ایام. روزگار گذراندن سپری کردن ایام: این شخص (عتیق زنجانی) در خدمت سلطان سنجر منصب فقاعی داشته و در ابتدای امر در بازار مرو بفروش میوجات و ریحان ایام میگذرانده. یا گذراندن پیشکش. عرضه داشتن و تقدیم هدیه: شاهرخ حکومت این نواحی را بمیرزا جهانشاه قراقوینلو که ضیافتها کرده و پیشکشها گذرانده بود واگذار کرد: نداریم با دیگران هیچ کار بمهر علی بگذران روزگار. (منسوب به اسدی مجالس المومنین 135 یادداشتهای قزوینی) یا گذراندن غذا. تحلیل غذا هضم کردن غذا
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
جدا کرده مقطوع
پهن کرده بسط داده، فرش شده مفروش، منتشر
موجب سرعت هضم گردیدن مدد کردن بهضم: اما جاذبه طعامها را بکشد و با هاضمه طعام را اندر تن بگواراند، خوشگوار ساختن
آنچه موجب هضم گردد مدد کننده به هضم، خوشگوار کننده
موجب سرعت هضم گردیده، خوشگوار ساخته
بدبو کرده متعفن ساخته، فاسد کرده تباه ساخته
جای داده شده در چیزی
گیراندن: او را گیرانیدند و بفضیحت تمام بقلعه استخر فرستادند
بگرفتن وا دارنده، شعله ور سازنده: شمع روشن نی ز گیراننده ای یا بگیراننده ای داننده ای. (مولوی)، مقید سازنده، متصل کننده
بگفتن وا داشتن، نامیده شدن: تمسلم مسلمان گویانیدن
دوشانیده دوشیده