جدول جو
جدول جو

معنی شورانیده

شورانیده((دَ یا دِ))
متلاطم، بر انگیخته، دیوانه کرده، آمیخته، آلوده
تصویری از شورانیده
تصویر شورانیده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شورانیده

شورانیده

شورانیده
متلاطم، بر انگیخته، دیوانه کردن، آمیخته، آلوده
شورانیده
فرهنگ لغت هوشیار

شورانیده

شورانیده
بهم زده. زیر و زبر کرده. زیر و رو کرده. (یادداشت مؤلف) ، متلاطم، برانگیخته، دیوانه کرده، آمیخته، آلوده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

شورانیدن

شورانیدن
متلاطم کردن (دریا)، بر انگیختن مردم را ایجاد فتنه و آشوب کردن، دیوانه کردن، بامیختن واداشتن، آلوده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

شوراننده

شوراننده
کسی که مردم را بشوراند، آنچه کسی را به هیجان بیاورد
شوراننده
فرهنگ فارسی عمید

گورانیده

گورانیده
درهم و برهم کرده گره خورده (نخ و ابریشم و مانند آن)
گورانیده
فرهنگ لغت هوشیار

شورانیدن

شورانیدن
آشوب کردن، به هیجان آورن، برانگیختن، دیوانه کردن، آلوده ساختن
شورانیدن
فرهنگ فارسی معین

خورانیده

خورانیده
به خوردن واداشته شده. آنکه او را وادار به خوردن چیزی کرده اند، متمتع. بهره یاب. مطعم. منتفع
لغت نامه دهخدا