- گوده
- تن بدن، یا گوده حرام. از حرام تن و توش بهم آورده تنبل هیچکاره: حیف است که از دختر زر جویی کام کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام. تا کی سر خود بپای خم خواهی سود ک تا چند کشی منت این گوده حرام ک (داراب بیک جویا)
معنی گوده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقوله
اکلیله
نوع، قدر، جانبه، فرم
زاویه، جانبه
شاهد، استناد
جماعت، ملت
مجموعه
نتیجه، سرانجام، فایده، منفعت
وجود داشته موجود، واقع شده حادث گشته
جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان
لوله های درازی که شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است
نیکی، زودی، تشنگی
بمعنی عام و انبوه مردم کوت و رویهم ریخته شده، پشته و تل
خالی، پوچ، میان تهی
ساییده شده لمس شده، کوفته سحق شده، خرد شده ریز شده سوده الماس، گداخته مذاب، آغشته باب، اندوده، فرسوده کهنه شده، حک شده، محو شده، سوراخ شده سفته، خرج شده، گرد و غبار
کهنه و پوسیده، چوب پوسیده
پوده کردن: تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
پوده کردن: تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
نوعی مرغابی،
بچۀ گاو و گوزن، کودر، گودر،برای مثال کف یوز پر مغز آهوبره / همه چنگ شاهین دل گودره (عنصری - ۳۶۲)
بچۀ گاو و گوزن، کودر، گودر،
سود و فایده، راست و درست، حق
شوخ، خوش طبع
کواره، سبد بزرگ
کواره، سبد بزرگ
کوزۀ آبخوری
مخفّف واژۀ گلوله
مخفّف واژۀ گلوله
بدبو، هر چیزی که بوی بد بدهد، گندیده
کلیه، هر یک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دنده ها قرار دارد و مواد زائد خون را به صورت ادرار دفع می کند، قلوه، گرده
نواده، نوه، فرزند زاده، برای مثال ای سر آزادگان و تاج بزرگان / شمع جهان و چراغ دوده و نوده (دقیقی - ۱۰۵) ، نودره، فرزند عزیز
قسمت لوله ای شکل دستگاه گوارش مهره داران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل می شود
مرغ سر بریده و پر کنده، گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند، روذق
درخت برگ ریخته
رودۀ باریک: رودۀ کوچک، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ صائم و ایلئوم است و طول آن در انسان از انتهای معده تا ابتدای رودۀ بزرگ نزدیک به هشت متر و قطرش ۳ سانتی متر است
رودۀ بزرگ: رودۀ فراخ، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که در دنبالۀ رودۀ باریک قرار دارد و شامل بخش بالارونده، کولون و راست روده است. قطر آن ۷ سانتی متر و طولش ۵/۱ متر است. بخش ابتدایی آن رودۀ کور یا اعور نامیده می شود
رودۀ صائم: در علم زیست شناسی قسمتی از رودۀ باریک که بین دوازدهه (اثناعشر) و ایلئوم قرار دارد و طول آن نزدیک به دو متر است
رودۀ کور: رودۀ اعور، در علم زیست شناسی قسمت ابتدایی رودۀ بزرگ که شبیه کیسه است و در انتهای آن زائدۀ آپاندیس قرار دارد
مرغ سر بریده و پر کنده، گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند، روذق
درخت برگ ریخته
رودۀ باریک: رودۀ کوچک، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ صائم و ایلئوم است و طول آن در انسان از انتهای معده تا ابتدای رودۀ بزرگ نزدیک به هشت متر و قطرش ۳ سانتی متر است
رودۀ بزرگ: رودۀ فراخ، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که در دنبالۀ رودۀ باریک قرار دارد و شامل بخش بالارونده، کولون و راست روده است. قطر آن ۷ سانتی متر و طولش ۵/۱ متر است. بخش ابتدایی آن رودۀ کور یا اعور نامیده می شود
رودۀ صائم: در علم زیست شناسی قسمتی از رودۀ باریک که بین دوازدهه (اثناعشر) و ایلئوم قرار دارد و طول آن نزدیک به دو متر است
رودۀ کور: رودۀ اعور، در علم زیست شناسی قسمت ابتدایی رودۀ بزرگ که شبیه کیسه است و در انتهای آن زائدۀ آپاندیس قرار دارد
کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، کنایه از قسمتی از چیزی،
در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
گوشه گرفتن: کنایه از در گوشه ای نشستن و از مردم دوری کردن، گوشه گیری کردن
گوشه گزیدن: کنایه از در گوشه ای نشستن و از مردم دوری کردن، گوشه گیری کردن، گوشه گرفتن
گوشه نشستن: در گوشه ای نشستن، کنایه از گوشه گیری کردن، گوشه نشینی کردن، برای مثال عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند / بیچاره در آیینۀ تاریک چه بیند (سعدی - ۱۸۰)
گوشه و کنار: کنایه از این طرف و آن طرف، این سو و آن سو
گوشه کنار: کنایه از این طرف و آن طرف، این سو و آن سو، گوشه و کنار
گوشه و کنایه: کنایه از حرف گوشه دار، سخن آمیخته به طعن و طنز
گوشه کنایه: کنایه از حرف گوشه دار، سخن آمیخته به طعن و طنز، گوشه و کنایه
در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
گوشه گرفتن: کنایه از در گوشه ای نشستن و از مردم دوری کردن، گوشه گیری کردن
گوشه گزیدن: کنایه از در گوشه ای نشستن و از مردم دوری کردن، گوشه گیری کردن، گوشه گرفتن
گوشه نشستن: در گوشه ای نشستن، کنایه از گوشه گیری کردن، گوشه نشینی کردن،
گوشه و کنار: کنایه از این طرف و آن طرف، این سو و آن سو
گوشه کنار: کنایه از این طرف و آن طرف، این سو و آن سو، گوشه و کنار
گوشه و کنایه: کنایه از حرف گوشه دار، سخن آمیخته به طعن و طنز
گوشه کنایه: کنایه از حرف گوشه دار، سخن آمیخته به طعن و طنز، گوشه و کنایه
مقابل کوچک، بزرگ، کلان، گلولۀ خمیر، گلولۀ پنبه، کوفته
گرد مانند، شبیه گرد
در علم زیست شناسی سلول های نر گیاه، دانه های ریز که در بساک گیاه وجود دارد، گرد نر گل
در علم زیست شناسی سلول های نر گیاه، دانه های ریز که در بساک گیاه وجود دارد، گرد نر گل
هر یک از برجستگی های گوشتی دوطرف صورت، نوع، طرز، رنگ، برای مثال هزار گونه گل از شاخ چهره بنموده / چو لعبتان گل اندام نازک از پا چنگ (شمس فخری - مجمع الفرس - گونه) ، شکل
هر چیز گرد و مدور مانند نان گرد مثلاً گردۀ نان، طرح نقاشی، نقشه یا تصویر یا نوشته ای که از روی آن نقشه و تصویر یا نوشتۀ دیگری کپی کنند
گرده برداشتن: طرح کردن یا کپی برداشتن از روی تصویر یا نوشته ای
گردۀ گردون: کنایه از آفتاب و ماه
گرده برداشتن: طرح کردن یا کپی برداشتن از روی تصویر یا نوشته ای
گردۀ گردون: کنایه از آفتاب و ماه
خمیر خشکی که ازآن آبکامه سازند