شهری است از هلند که در کنار رودایسل قرار گرفته و 42400تن سکنه دارد، در این شهر بناهای باستانی یافت می شود، محصولات آن عبارت است از انواع پنیر و بدل چینی
شهری است از هلند که در کنار رودایسل قرار گرفته و 42400تن سکنه دارد، در این شهر بناهای باستانی یافت می شود، محصولات آن عبارت است از انواع پنیر و بدل چینی
معامله، داد و ستد، خرید و فروش از اخلاط چهارگانۀ بدن مرض مالیخولیا فساد فکر، خیال بافی، جنون کنایه از عشق، کنایه از هوا و هوسبرای مثال روزی تر و خشک من بسوزد / آتش که به زیر دیگ سوداست (سعدی۲ - ۳۲۹)
معامله، داد و ستد، خرید و فروش از اخلاط چهارگانۀ بدن مرض مالیخولیا فساد فکر، خیال بافی، جنون کنایه از عشق، کنایه از هوا و هوسبرای مِثال روزی تر و خشک من بسوزد / آتش که به زیر دیگ سوداست (سعدی۲ - ۳۲۹)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در یک هزارگزی باختر کوهدشت در کنار باختری اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 27 تن است، آب آن از رود گودارپهن تأمین میشود، محصول آن غلات و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در یک هزارگزی باختر کوهدشت در کنار باختری اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 27 تن است، آب آن از رود گودارپهن تأمین میشود، محصول آن غلات و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 4000 گزی شمال راین و 2000 گزی باختر فرعی راین به نی بید. سکنۀ آن 3 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 4000 گزی شمال راین و 2000 گزی باختر فرعی راین به نی بید. سکنۀ آن 3 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
بر وزن و معنی دوشاب است، (برهان) : نتوان ساخت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامۀ سنجاب، عنصری، نگر که چون بود احوال عیش آن بدبخت که شهد فایق آن شد ز راوقی گوداب، شمس فخری (رشیدی)، ، آشی را گویند که از گوشت و برنج ونخود و مغز گردکان پزند و قاتق آن را از سرکه و دوشاب کنند و آن را آش حبشی خوانند، (برهان)، و بعضی گویند طعامی است که در زیر بریان پزند و آن را بریان پلاو خوانند، و به معنی دوم به جای دال، زاء نقطه دار هم آمده است و اصح آن است، (برهان)، یعنی گوزاب، (حاشیۀ برهان)، جوذاب، نشیل، (مؤلف) : گولانج و گوشت و گرده و گوداب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم، لبیبی، اما آنچه طعامهاست: نان پاکیزه است و گوشت میش جوان و درشت و زردۀ خایۀ مرغ نیم برشت و مغز سر مرغ و گوشت کبوتربچه و گوشت بط و گوداب و پیه آن و خایۀ گنجشک و پیه خروس و کباب با دارچینی، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، چو طمع داری ازجهان آبی چه نهی پیش پیشه گودابی ؟ سنایی، گندمم امّید دادی و کرنجم وعده داد کز توهم وز تخیل می پزم گوداب و کشک، سوزنی (از رشیدی و جهانگیری وانجمن آرا و آنندراج)، خوانده زبان برۀ پهلوی بز بر سر گوداب که بینی ارز، امیرخسرو (از رشیدی)، و نیز در سراج نوشته که بعضی به معنی طعام زیر بریان گفته و در شرحی نوشته که برنج را در گوجوف بره پر کرده بپزند، (غیاث)، در تداول عوام، لکۀ زردی که به هنگام خشک کردن لباس در اثرعدم مواظبت بر آن افتد، ردیف اشگو، (مؤلف)، و نیز لکۀ زردی که در گچ دیوار افتد، فعل آن گوداب انداختن است، (یادداشت مؤلف)
بر وزن و معنی دوشاب است، (برهان) : نتوان ساخت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامۀ سنجاب، عنصری، نگر که چون بود احوال عیش آن بدبخت که شهد فایق آن شد ز راوقی گوداب، شمس فخری (رشیدی)، ، آشی را گویند که از گوشت و برنج ونخود و مغز گردکان پزند و قاتق آن را از سرکه و دوشاب کنند و آن را آش حبشی خوانند، (برهان)، و بعضی گویند طعامی است که در زیر بریان پزند و آن را بریان پلاو خوانند، و به معنی دوم به جای دال، زاء نقطه دار هم آمده است و اصح آن است، (برهان)، یعنی گوزاب، (حاشیۀ برهان)، جوذاب، نشیل، (مؤلف) : گولانج و گوشت و گرده و گوداب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم، لبیبی، اما آنچه طعامهاست: نان پاکیزه است و گوشت میش جوان و درشت و زردۀ خایۀ مرغ نیم برشت و مغز سر مرغ و گوشت کبوتربچه و گوشت بط و گوداب و پیه آن و خایۀ گنجشک و پیه خروس و کباب با دارچینی، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، چو طمع داری ازجهان آبی چه نهی پیش پیشه گودابی ؟ سنایی، گندمم امّید دادی و کرنجم وعده داد کز توهم وز تخیل می پزم گوداب و کشک، سوزنی (از رشیدی و جهانگیری وانجمن آرا و آنندراج)، خوانده زبان برۀ پهلوی بز بر سر گوداب که بینی ارز، امیرخسرو (از رشیدی)، و نیز در سراج نوشته که بعضی به معنی طعام زیر بریان گفته و در شرحی نوشته که برنج را در گوجوف بره پر کرده بپزند، (غیاث)، در تداول عوام، لکۀ زردی که به هنگام خشک کردن لباس در اثرعدم مواظبت بر آن افتد، ردیف اشگو، (مؤلف)، و نیز لکۀ زردی که در گچ دیوار افتد، فعل آن گوداب انداختن است، (یادداشت مؤلف)
آنچه بشکل دم گاو باشد: سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولاد سم. (فردوسی در وصف رخش رستم)، نای رویین که بهیئت دم گاو بود و در جنگ آنرا بصدا در میاوردند کرنای کوچک نفیر: بدرید کوه از دم گاو دم زمین آمد از سم اسبان بخم، دم گاو ختایی (کژ گاو) پرچم. یا جقه گاو دم. جقه ای که از دم گاو ختایی میساختند: یکی از رومیان نیزه با او (به قنبراوغلی) میرساند جقه گاو دم که دو سر داشته با دستارش افتاده بود
آنچه بشکل دم گاو باشد: سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولاد سم. (فردوسی در وصف رخش رستم)، نای رویین که بهیئت دم گاو بود و در جنگ آنرا بصدا در میاوردند کرنای کوچک نفیر: بدرید کوه از دم گاو دم زمین آمد از سم اسبان بخم، دم گاو ختایی (کژ گاو) پرچم. یا جقه گاو دم. جقه ای که از دم گاو ختایی میساختند: یکی از رومیان نیزه با او (به قنبراوغلی) میرساند جقه گاو دم که دو سر داشته با دستارش افتاده بود
تن بدن، یا گوده حرام. از حرام تن و توش بهم آورده تنبل هیچکاره: حیف است که از دختر زر جویی کام کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام. تا کی سر خود بپای خم خواهی سود ک تا چند کشی منت این گوده حرام ک (داراب بیک جویا)
تن بدن، یا گوده حرام. از حرام تن و توش بهم آورده تنبل هیچکاره: حیف است که از دختر زر جویی کام کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام. تا کی سر خود بپای خم خواهی سود ک تا چند کشی منت این گوده حرام ک (داراب بیک جویا)
گردنده گردان دور زننده: بنگر بچشم خاطر و چشم سر ترکیب خویش و گنبد گردارا. (ناصر خسرو)، چوبی است مخروطی که کودکان بر آن ریسمان پیچند و از دست رها کنند تا در روی زمین بگردد باد بر
گردنده گردان دور زننده: بنگر بچشم خاطر و چشم سر ترکیب خویش و گنبد گردارا. (ناصر خسرو)، چوبی است مخروطی که کودکان بر آن ریسمان پیچند و از دست رها کنند تا در روی زمین بگردد باد بر
بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد
بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد
دوشاب: نتوان ساخت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامه سنجاب. (عنصری)، آشی است که از گوشت و برنج و نخود و مغز گردکان پزند و قاتق آنرا سرکه و دوشاب کنند آش حبشی: گندمم امید دادی و کرنجم وعده داد کز تو هم وز تخیل می پزم گوداب و کشک. (سوزنی)، لکه زردی که بهنگام خشک کردن لباس بر اثر عدم مواظبت برآن افتد اشگو، لکه زردی که در گچ دیوار افتد
دوشاب: نتوان ساخت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامه سنجاب. (عنصری)، آشی است که از گوشت و برنج و نخود و مغز گردکان پزند و قاتق آنرا سرکه و دوشاب کنند آش حبشی: گندمم امید دادی و کرنجم وعده داد کز تو هم وز تخیل می پزم گوداب و کشک. (سوزنی)، لکه زردی که بهنگام خشک کردن لباس بر اثر عدم مواظبت برآن افتد اشگو، لکه زردی که در گچ دیوار افتد
دوشاب. آشی است که از گوشت و برنج و نخود و مغز گردکان پزند و قاتق آن را سرکه و دوشاب کنند، آشی حبشی، لکه زردی که به هنگام خشک کردن لباس بر اثر عدم مواظبت بر آن افتد، اشگو، لکه زردی که در گچ دیوار افتد
دوشاب. آشی است که از گوشت و برنج و نخود و مغز گردکان پزند و قاتق آن را سرکه و دوشاب کنند، آشی حبشی، لکه زردی که به هنگام خشک کردن لباس بر اثر عدم مواظبت بر آن افتد، اشگو، لکه زردی که در گچ دیوار افتد