جدول جو
جدول جو

معنی گواسل - جستجوی لغت در جدول جو

گواسل
(گَ)
نام محلی است در شبه جزیره میانکاله (دریای خزر). (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 90). و رجوع به متن انگلیسی همان کتاب ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
گواسل
ازآبگیرهای منطقه پلنگان در شبه جزیره ی میانکاله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوال
تصویر گوال
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
راغب و تقرب جوینده به سوی خدا. قال لبید: ’بلی کل ّ ذی دین الی اﷲ واسل’. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). راغب به سوی خدای تعالی. (ناظم الاطباء) ، واجب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
صفت و گونه. (آنندراج) (انجمن آرا). کواس. کواسه. کواش. کواشه. گواش. گواشه. گواسه. و رجوع به گواشه و گواش شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گاله. پهلوی گوبال و گوال، کردی جوهال، طبری گوال (جوال) ، مازندرانی کنونی گوال، گال، غال، گلپایگانی گوال (کیسه ای که در آن پهن ریزند) ، معرب آن جوال. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بر وزن و معنی جوال است و جوال معرب آن است. (برهان) ، گوشه و خلوتگاه، قسمی از ماهی که فرنگیان کارپ نامند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ سِ)
ج عاسل. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عاسل شود
لغت نامه دهخدا
(گُ اِ سَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در7500 گزی جنوب رودسر و 1500 گزی جنوب شوسۀ رودسر به لنگرود واقع شده است. هوای آن معتدل مرطوب مالاریایی و سکنۀ آن 660 تن است. آب آن از پل رود تأمین میشود. محصول آن برنج و مختصر چای و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واسل
تصویر واسل
راغب و تقرب جوینده بسوی خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواس
تصویر گواس
طرز روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواسه
تصویر گواسه
طرز روش. طرز روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوال
تصویر گوال
گوشه و خلوتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواسل
تصویر عواسل
جمع عاسل، گزک ها، هر چیز که بدان تغییر ذائقه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوال
تصویر گوال
اندوختن، جمع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواس
تصویر گواس
((گُ))
طرز، روش، گواش، گواسه، گواشه، کواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واسل
تصویر واسل
((س))
توسل جوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواسه
تصویر گواسه
((گُ))
طرز، روش، گواش، گواس، گواشه، کواس
فرهنگ فارسی معین
جامه ی پشمی بسیار کلفت و زمخت
فرهنگ گویش مازندرانی