- گواره
- گلۀ گاو، گاواره، گوباره، کوپاره
مخفّف واژۀ گاهواره
معنی گواره - جستجوی لغت در جدول جو
- گواره
- مخفف گهواره
- گواره ((گَ رَ یا رِ))
- مخفف گهواره است، گله گاو، خانه زنبور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حکم، عبارت، قضیه، جمله
تحلیل
مطبوع
از وطن دور، سرگردان
پرگار، چرخنده گردنده مونث دوار، پرگار، هاله ماه
خوردنی، طعامی که مقوی بدن شود، در ترکیب بمعنی (خوارنده) (خورنده) آید: شرابخواره میخواره
اطاقی که در آن سرگین چارپایان و کاه و غیره ریزند، بته های خار که بالای دیوار و گرد باغ و پالیر جای دهند
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
نوعی مرغابی،
بچۀ گاو و گوزن، کودر، گودر،برای مثال کف یوز پر مغز آهوبره / همه چنگ شاهین دل گودره (عنصری - ۳۶۲)
بچۀ گاو و گوزن، کودر، گودر،
گلۀ گاو، گواره، گاواره، کوپاره
گلۀ گاو، گواره، گوباره، کوپاره
گذشتن از جایی، عبور، مجرا، معبر، گذرگاه
گذاره کردن: عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن،برای مثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
گذاره کردن: عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن،
کوار، سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
مهمانی در شب که همراه با موسیقی و رقص است
لولۀ متصل به منبع آب که آب از آن به هوا می جهد
هر چیز خوردنی یا آشامیدنی که لذیذ و خوشمزه باشد، خوراکی که زود هضم شود
واحد شمارش پارچه به اندازه ای که لباس دوخته شود، واحد شمارش زمین به اندازه ای که یک بنا در آن ساخته شود، ظاهر مثلاً ریخت و قواره، شایسته، متناسب
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، پردال، فرکال
تختخوابی که کودک را روی آن می خوابانند و تکان می دهند
گم گشته، سرگشته، سرگردان، بی خانمان، در به در، دور از وطن
کسی که سوار بر اسب یا مرکب دیگر باشد، سوار، در حال سوار بودن، به حالت سواری
بوته های خار که بر روی دیوار و دور باغ و پالیز قرار می دهند، کلبه ای که از بوته ها و شاخ و برگ درخت در کنار کشتزار درست کنند، برای مثال بباید رفتن آخر چند باشی / چو متواری در این خانۀ تواره (ناصرخسرو - ۴۶۰) ، خانه ای که در آن سرگین چهارپایان و کاه و خار و خاشاک بریزند
بد دل
چشمه آب، لوله هائی آهنین که به منبعی در محلی متصل است و از دهانه آن آب فوران کند، بسیار جوشنده
پارچه که گرد بریده باشند، پارچه ای که از آن یک جامه توان کرد، یک قواره فاستونی
پارسی تازی گشته کوار سبد کندو پارسی تازی گشته کوار روسری، دستار کوار: چون پیر ره نمود ترا کار کردنی است بی راهبر کواره بازارگان کشد. (خسرو دهلوی) توضیح در لغت فرس. چا. اق. 514 گواره بدین معنی آمده. انگبین با موم، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران خانه زنبور که در وی عسل نهند
معبر، گذرگاه، مجری
تخته هایی که بام خانه را بدانها پوشانند، بالا خانه تابستانی فروار فرواره
انجام دادن اجرا، پرداخت تادیه، بیان اظهار، شرح تفسیر: سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. (ناصر خسرو)، طرح (نقاشی)، یا گزاره خواب. تعبیر خواب
طرز روش