کارجو، آنکه شغل خواهد، بیکاری که کار طلبد، کارجوینده، جویای کار، منهی: بیامد چو نزدیک قیصر رسید یکی کارجویش بره بر، بدید، فردوسی، بسی یاد کردند از آن کارجوی به سال چهارم پدید آمد اوی، فردوسی، ابا هر هزاری یکی کارجوی برفتی نگهداشتی کار اوی، فردوسی، چون بند کرددر تن پیدایی این جان کار جوی نه پیدا را، ناصرخسرو
کارجو، آنکه شغل خواهد، بیکاری که کار طلبد، کارجوینده، جویای کار، منهی: بیامد چو نزدیک قیصر رسید یکی کارجویش بره بر، بدید، فردوسی، بسی یاد کردند از آن کارجوی به سال چهارم پدید آمد اوی، فردوسی، ابا هر هزاری یکی کارجوی برفتی نگهداشتی کار اوی، فردوسی، چون بند کرددر تن پیدایی این جان کار جوی نه پیدا را، ناصرخسرو
جستن مهر. طلب محبت. دوستی خواهی. شفقت جویی: چه جوئی مهر کین جوئی که با او حدیث مهرجوئی درنگیرد. خاقانی. ، دوستی و عشق و محبت طلبی: چون صبح ز روی تازه روئی می کرد نشاط مهرجوئی. نظامی
جستن مهر. طلب محبت. دوستی خواهی. شفقت جویی: چه جوئی مهر کین جوئی که با او حدیث مهرجوئی درنگیرد. خاقانی. ، دوستی و عشق و محبت طلبی: چون صبح ز روی تازه روئی می کرد نشاط مهرجوئی. نظامی
ره جو. راه جوی. که راه را بجوید. که در جستجوی راه باشد: سپه دشمن او را رمه ای دان که در او نه چراننده شبان است و نه ره جوی نهاز. فرخی. از اندیشۀ دل سبک پوی تر ز رای خردمند رهجوی تر. اسدی. رجوع به راه جو و راه جوی شود
ره جو. راه جوی. که راه را بجوید. که در جستجوی راه باشد: سپه دشمن او را رمه ای دان که در او نه چراننده شبان است و نه ره جوی نهاز. فرخی. از اندیشۀ دل سبک پوی تر ز رای خردمند رهجوی تر. اسدی. رجوع به راه جو و راه جوی شود
نام یکی از اطباء است. (برهان) (آنندراج). نام طبیبی است. (ناظم الاطباء). گیاه شناس وطبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمه ’اناغالیس’ و ’برسیاوشان’ و ’خزامی’ و ’عقرب بحری’. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) علی بن سلیمان، مکنی به ابوالحسن. وی ریاضی دان بود و سپس به علم طب توجه کرد. او راست: ’کتاب الارکان’. (از عیون الاخبار ج 2 ص 40)
نام یکی از اطباء است. (برهان) (آنندراج). نام طبیبی است. (ناظم الاطباء). گیاه شناس وطبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمه ’اناغالیس’ و ’برسیاوشان’ و ’خزامی’ و ’عقرب بحری’. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) علی بن سلیمان، مکنی به ابوالحسن. وی ریاضی دان بود و سپس به علم طب توجه کرد. او راست: ’کتاب الارکان’. (از عیون الاخبار ج 2 ص 40)
دوستدار. محب. جویندۀ مهربانی: بر او مهربانم نه بر روی و موی به سوی هنر گشتمش مهرجوی. فردوسی. به پرده درون دخت پوشیده روی بجوشید مهرش بدان مهرجوی. فردوسی. بهانه چنین کرد آن ماهروی ز بیم و نهیب شه مهرجوی. فردوسی. آن کیست کو به جان نبود مهرجوی تو وآن کیست کو به دل نبود نیکخواه تو. فرخی. زمین است چون مادری مهرجوی همه رستنیها چو پستان اوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 8). نشستند با ناز دو مهرجوی شب و روز روی آوریده به روی. اسدی (گرشاسب نامه ص 36). ز بس گونه گون نیکوئیهای اوی دل پهلوان شد بدو مهرجوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 274). بدان طوق و گوی آن مه مهرجوی ز مه طوق برده ز خورشید گوی. نظامی. چون به ریش آمد و به لعنت شد مردم آمیز و مهرجوی بود. سعدی
دوستدار. محب. جویندۀ مهربانی: بر او مهربانم نه بر روی و موی به سوی هنر گشتمش مهرجوی. فردوسی. به پرده درون دخت پوشیده روی بجوشید مهرش بدان مهرجوی. فردوسی. بهانه چنین کرد آن ماهروی ز بیم و نهیب شه مهرجوی. فردوسی. آن کیست کو به جان نبود مهرجوی تو وآن کیست کو به دل نبود نیکخواه تو. فرخی. زمین است چون مادری مهرجوی همه رستنیها چو پستان اوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 8). نشستند با ناز دو مهرجوی شب و روز روی آوریده به روی. اسدی (گرشاسب نامه ص 36). ز بس گونه گون نیکوئیهای اوی دل پهلوان شد بدو مهرجوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 274). بدان طوق و گوی آن مه مهرجوی ز مه طوق برده ز خورشید گوی. نظامی. چون به ریش آمد و به لعنت شد مردم آمیز و مهرجوی بود. سعدی
منسوب به ستارۀ زهره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - بیماریهای زهروی، امراض مقاربتی. (یادداشت ایضاً). بیماریهای عفونی که معمولاً بواسطۀ مقاربت سرایت می کند مانند سیفلیس و سوزاک. (از دایره المعارف فارسی). رجوع به زهره شود
منسوب به ستارۀ زهره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - بیماریهای زهروی، امراض مقاربتی. (یادداشت ایضاً). بیماریهای عفونی که معمولاً بواسطۀ مقاربت سرایت می کند مانند سیفلیس و سوزاک. (از دایره المعارف فارسی). رجوع به زُهره شود