همشهری و هر دو نفر که از اهل یک شهر باشد. (ناظم الاطباء). همسایه و همشهر. (آنندراج) (غیاث) : با حکیم او رازها می گفت فاش از مقام و خواجگان و شهرتاش. مولوی
همشهری و هر دو نفر که از اهل یک شهر باشد. (ناظم الاطباء). همسایه و همشهر. (آنندراج) (غیاث) : با حکیم او رازها می گفت فاش از مقام و خواجگان و شهرتاش. مولوی
عصیر گوشت، آب گوشت، یک قسم نانخورشی که از گوشت سازند، و آبگوشت نیز نامند، (ناظم الاطباء) : وحشوها نرم باید چون کشطاب غلیظ با جلاب و روغن بادام و گوشتاب از گوشت بزغاله ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
عصیر گوشت، آب گوشت، یک قسم نانخورشی که از گوشت سازند، و آبگوشت نیز نامند، (ناظم الاطباء) : وحشوها نرم باید چون کشطاب غلیظ با جلاب و روغن بادام و گوشتاب از گوشت بزغاله ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی واقع در 8 هزارگزی باختر خوی و 5 هزارگزی جنوب شوسۀ خوی به سیه چشمه، جلگه است و کنار رود قطور واقع شده و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 163 تن است، آب آن از رود قطورتأمین میشود، محصول آن غلات، پنبه، زردآلو، کرچک، حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راه آن مالرو است و تابستان از راه ارابه رو خوی میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی واقع در 8 هزارگزی باختر خوی و 5 هزارگزی جنوب شوسۀ خوی به سیه چشمه، جلگه است و کنار رود قطور واقع شده و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 163 تن است، آب آن از رود قطورتأمین میشود، محصول آن غلات، پنبه، زردآلو، کرچک، حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راه آن مالرو است و تابستان از راه ارابه رو خوی میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ماربین بخش سدۀ شهرستان اصفهان واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری سده و 2 هزارگزی شوسۀ نجف آباد به اصفهان، جلگه و معتدل است، سکنۀ آن 3890 تن است، آب آن از زاینده رود تأمین میشود، محصول آن غلات و پنبه و حبوب و میوه جات و صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان کرباس بافی و راه آن مالرو است، در حدود 12 باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان ماربین بخش سدۀ شهرستان اصفهان واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری سده و 2 هزارگزی شوسۀ نجف آباد به اصفهان، جلگه و معتدل است، سکنۀ آن 3890 تن است، آب آن از زاینده رود تأمین میشود، محصول آن غلات و پنبه و حبوب و میوه جات و صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان کرباس بافی و راه آن مالرو است، در حدود 12 باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
مخفف گوهرفتال. گهرپراکننده و گهرافشاننده. گهرپاشنده. (از لغت فرس اسدی) : گهرفتال شد این دیده از جفای کسی که بود نزد من او را تمام ریز فتال. شاهسار (از لغت فرس)
مخفف گوهرفتال. گهرپراکننده و گهرافشاننده. گهرپاشنده. (از لغت فرس اسدی) : گهرفتال شد این دیده از جفای کسی که بود نزد من او را تمام ریز فتال. شاهسار (از لغت فرس)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)