جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با جگرتاب

جگرخای

جگرخای
جگرخوار، کنایه از کسی که غم و اندوه بسیار بخورد، کنایه از آنچه باعث غم و اندوه و کاهش تن بشود
جگرخای
فرهنگ فارسی عمید

خورتاب

خورتاب
برآفتاب. آفتاب رو. خورگاه در تداول مردم دیلمان. (یادداشت مؤلف). خورنگاه
لغت نامه دهخدا

کمرتاب

کمرتاب
یکی از فنون کشتی قدیم. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

دورتاب

دورتاب
دورتابش، که تا مسافتی دور بتابد، که نور و تابش آن تا دور جای برسد، (یادداشت مؤلف) :
مشعل ماه از رخ او نوریاب
شعلۀ مهر رخ او دورتاب،
کاتبی شیرازی
لغت نامه دهخدا