از گوهر + آمای، نعت فاعلی از آماییدن به معنی پر کردن و آراستن باشد. آراسته به گوهر. پرکننده به گوهر، آنکه مروارید و جوهر را به رشته میکشد، آنکه نیکو حکم میکند. (ناظم الاطباء) ، هستی بخش. (بهار عجم) (آنندراج). هستی دهنده. موجد. خالق. آفریدگار: تویی گوهرآمای چار آخشیج مسلسل کن گوهران در مزیج. نظامی (از بهار عجم). گوهرآمای گنج خانه راز گنج گوهر چنین گشاید باز. نظامی
از گوهر + آمای، نعت فاعلی از آماییدن به معنی پر کردن و آراستن باشد. آراسته به گوهر. پرکننده به گوهر، آنکه مروارید و جوهر را به رشته میکشد، آنکه نیکو حکم میکند. (ناظم الاطباء) ، هستی بخش. (بهار عجم) (آنندراج). هستی دهنده. موجد. خالق. آفریدگار: تویی گوهرآمای چار آخشیج مسلسل کن گوهران در مزیج. نظامی (از بهار عجم). گوهرآمای گنج خانه راز گنج گوهر چنین گشاید باز. نظامی
مهرآزما. مهرورز. عاشق. که دوستی وعشق و مهر را به امتحان و آزمایش گیرد: مگر این دو مهرآزمای نژند گسستند از دل به دیدار بند. فردوسی. به تنهائی سخنهائی سرایان که گویند آن سخن مهرآزمایان. (ویس و رامین). مهرآزمای مهرۀ بازوش جان و عقل حلقه به گوش حلقۀ گیسوش انس و جان. خاقانی. سنجر به سعی دولت او بود دولتی باد از سیاستش شده مهرآزمای خاک. خاقانی
مهرآزما. مهرورز. عاشق. که دوستی وعشق و مهر را به امتحان و آزمایش گیرد: مگر این دو مهرآزمای نژند گسستند از دل به دیدار بند. فردوسی. به تنهائی سخنهائی سرایان که گویند آن سخن مهرآزمایان. (ویس و رامین). مهرآزمای مهرۀ بازوش جان و عقل حلقه به گوش حلقۀ گیسوش انس و جان. خاقانی. سنجر به سعی دولت او بود دولتی باد از سیاستش شده مهرآزمای خاک. خاقانی