جدول جو
جدول جو

معنی گنخ - جستجوی لغت در جدول جو

گنخ(گَ خَ)
دهی است از دهستان دژکان بخش بستک شهرستان لار که در 132000گزی جنوب خاوری بستک و 10000گزی راه شوسۀ بستک به لنگه واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 416 تن است. آب آن از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنخ
تصویر سنخ
گونه، نوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گند
تصویر گند
سپاه، لشکر
تخم، خایه، بیضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج
تصویر گنج
گنجایش، ظرفیت، حجم، جاداد، برای مثال در تصور ذات او را گنج کو/ تا درآید در تصور مثل او (مولوی - ۴۰)، ای تن من و ای رگ من پر ز تو/ توبه را گنجا کجا باشد درو (مولوی - ۸۸۳)، توانایی، استعداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
کسی که اصلاً نتواند حرف بزند، بی زبان
کنایه از مبهم، نامفهوم
لولۀ سفالی که برای عبور آب در زیر زمین کار میگذاشتند، تنبوشه، موری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
مرد قوی جثه
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، محدّب
جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخوست، جز، آبخست، اداک، آبخو، آدک، آداک برای مثال همان گه سپاه اندر آمد به جنگ / سپه همچو دریا و دریا چو گنگ (عنصری - ۳۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین
زنخ بر خون زدن: کنایه از شرمنده شدن، سرافکنده شدن
زنخ زدن: کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گند
تصویر گند
بوی بد، بوی ناراحت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
قریه ای است دو فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مغرب کاکی (از بلوک دشتستان فارس). (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 214)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنخ
تصویر سنخ
بنیاد، اصل، بیخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گند
تصویر گند
بوی بد بیضه، غده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
سخن بیهوده گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنا
تصویر گنا
گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
شخصی که به ایماء و اشاره حرف زند نه بزبان، لال
فرهنگ لغت هوشیار
استعداد، توانائی دفینه که پادشاهان نهند، زر و گوهری باشد که در زیر زمین دفن کنند، دفینه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اسپاهو کلان آهوی فریکایی که دمی چون دم اسپ دارد از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنخ
تصویر فنخ
چیره گشتن چیرگی، خوار کردن، شکستن استخوان: بی خون آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنخ
تصویر رنخ
سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنه
تصویر گنه
مخفف گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
لوله سفالی که برای عبور آب در زیر زمین کار می گذاشتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنج
تصویر گنج
((گَ))
خزانه زر و سیم، جواهری که در جایی پنهان باشد، ثروت بسیار، انبار، مخزن، باد آورده گنجی که بی زحمت و رنج به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنج
تصویر گنج
((گُ))
گنجایش، ظرفیت، گنجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنج
تصویر گنج
خر دم بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گند
تصویر گند
((گَ))
بوی بد، عفونت، کثافت، آلودگی، چیزی بالا آمدن (درآمدن)، فساد آن آشکار شدن، چیزی را بالا آوردن، کاری را بسیار بد انجام دادن، رسوا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گند
تصویر گند
((قالی بافی))
کله، گره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گند
تصویر گند
((گُ))
خایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
نیکو، خوب، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
((گَ))
خمیده، کج، کوژ (مادرزاد و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
((گُ))
لال، بی زبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
جزیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنه
تصویر گنه
((گُ نَ))
مخفف گناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنخ
تصویر سنخ
((س))
بن دندان، اصل، بنیاد، جمع سنوخ، اسناخ، در فارسی به معنای نوع، جنس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
((زَ نَ))
چانه
فرهنگ فارسی معین
بادی است که گویند به سبب سودا در بدن مردم به هم می رسد و بن موها می خارد و تا موی را نکنند خارش برطرف نمی شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
ابکم، عجم
فرهنگ واژه فارسی سره