جدول جو
جدول جو

معنی گنگ

گنگ
کسی که اصلاً نتواند حرف بزند، بی زبان
کنایه از مبهم، نامفهوم
لولۀ سفالی که برای عبور آب در زیر زمین کار میگذاشتند، تنبوشه، موری
تصویری از گنگ
تصویر گنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گنگ

گنگ

گنگ
مرد قوی جثه
قوز، برآمدگی در چیزی، خَمیدِه، مُنحَنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، مُحَدَّب
جَزیرِه، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخوست، جَز، آبخُست، اَداک، آبخو، آدَک، آداک برای مِثال همان گه سپاه اندر آمد به جنگ / سپه همچو دریا و دریا چو گنگ (عنصری - ۳۵۸)
گنگ
فرهنگ فارسی عمید

گنگ

گنگ
بادی است که گویند به سبب سودا در بدن مردم به هم می رسد و بن موها می خارد و تا موی را نکنند خارش برطرف نمی شود
فرهنگ فارسی معین