بیخ و بن دندان. ج، اسناخ، سنوخ. (منتهی الارب) (آنندراج). بن دندان و اصل آن. جای رستن دندان بن دندان. (دهار) (مهذب الاسماء) ، بیخ و اصل و مادۀ هر چیز. (برهان). اصل مردم. بیخ و اصل هر چیزی، بن پیکان. (مهذب الاسماء) ، گونه. از این سنخ. از این گونه. از این قرار، تیزی و شدت تب
برگردیدن، تباه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گند شدن طعام. (تاج المصادر بیهقی). گند شدن. (دهار). تغییر یافتن. مزه گرداندن روغن و طعام. سنخ الدهن، روغن فاسد شد و تغییر یافت. (از منتهی الارب) ، بسیار خوردن طعام را. (منتهی الارب) (آنندراج)