جدول جو
جدول جو

معنی گنجک - جستجوی لغت در جدول جو

گنجک
(گَ جَ)
گنجک یا شیز اقامتگاه تابستانی خسروپرویز که ظاهراً در نواحی دریاچۀ ارومیه در سر راه مراغه و تبریز در نزدیک لیلان بوده است. نظربه تعریف مفصلی که مسعربن مهلهل کرده در نزدیک آن معدنها و چشمۀ نفتی بوده که آتشکدۀ آذرگشسب بواسطۀ آن روشن بوده است. (مزدیسنا تألیف معین چ 1 ص 202 و چ 2 ص 315). و رجوع به یشتها ج 2 ص 241 شود. معرب آن جزنق است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گندک
تصویر گندک
گوگرد، باروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنجر
تصویر گنجر
گنجار، سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجک
تصویر منجک
زنبور کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجک
تصویر منجک
شعبده، از کارهای شعبده بازان که چیزی را به شعبده از جای خود بجهانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنجشک
تصویر گنجشک
پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، چغک، چتوک، مرگو، عصفور، مرکو، ونج، بنجشک، چکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنجک
تصویر خنجک
بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش، بنک، بطم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنجک
تصویر بنجک
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
تازه، نو، بدیع، طرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنجا
تصویر گنجا
گنجایش، ظرفیت، حجم، جاداد، برای مثال روز آخر شد سبق فردا بود / راز ما را روز کی گنجا بود؟ (مولوی - ۵۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجک
تصویر پنجک
پنبۀ زده شده که گلوله کرده باشند برای رشتن، گلولۀ پنبۀ زده شده، غنده، پاغند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنجک
تصویر خنجک
خارخسک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، سیالخ، جسمی، برای مثال نباشد بس عجب از بختم ار عود / شود در دست من مانند خنجک (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۶۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجک
تصویر پنجک
پنجه، نپنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که به ترتیب عبارت است از مثلاً اهنود، اشتود، سپنتمد، وهوخشتر و وهشتواش، چون در گاهنمای باستانی ایران هر ماه سی شبانه روز بود و هر سال ۳۶۰ شبانه روز می شد ازاین رو در پایان سال پنج روز می افزودند تا سال دقیقاً ۳۶۵ روز بشود
، پنجۀ دزدیده، پنجۀ بزرگ، پنجۀ مسترقه، خمسۀ مسترقه، بهیزک، وهیزک، اندرگاه، پنجه وه
فرهنگ فارسی عمید
پنجه دزدیده، نوعی رقص رقص دستبند فنجگان چوپی. گلوله پنبه حلاجی کرده گلوله ندافی کرده برای رشتن پنجش. پندش پنده پند پاغنده گاله پندک. پاغند کلوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجر
تصویر گنجر
سرخییی که زنان بر روی مالند غازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجک
تصویر بنجک
پنبه گلوله کرده به جهت رشتن پنبه محلوج بندک بندش غنده
فرهنگ لغت هوشیار
خارخسک شیح. دانه ایست که آنرا خورند ون کوهی حبه الخضرا. سیاه دانه، درمنه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی شعبده که عبارتست از بیرون جهانیدن پاره های آهن و سنگ ریزه از کاسه آب یا قلم از دوات: (به منجک جهاندی مرا از درت بهانه نهادی تو بر مادرت) (منجیک) زنبورک، زنبور عسل کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجا
تصویر گنجا
گنجایش، قابلیت و استعداد گنجیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندک
تصویر گندک
گوگرد، باروت
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته سبکبالان و از دسته مخروطی نوکان که خانواده خاصی را بنام خانواده گنجشگان بوجود میاورد. رنگ پر های جنس نر این پرنده تندتر و تیره تر از جنس ماده است. گنجشک از اقسام دانه ها و حشرات تغذیه مینماید. لانه اش را در شکاف دیوار ها و علفهای مزارع و سوراخ تنه درختان و هواکش بخاریهای قدیمی تعبیه میکند. این پرنده در اکثر نقاط دنیا میزید و در حدود 30 گونه از آن شناخته شده است. اقسام گونه های گنجشک در نقاط مختلف ایران نیز فراوانند از قبیل گنجشک رنگین که پر های سرو گردن و شانه و دمش خاکی قهوه یی رنگ و پر های شکمش خاکی است. بالش نزدیک شانه سفید و بقیه آبی رنگ است. سرش نسبه درشت است و روی درختهای جنگل لانه میسازد و در بهار 3 تا 5 تخم در آن میگذارد و پس از آنکه دو هفته روی آنها خوابید جوجه هایش بیرون میایند. دیگر گنجشک کوهی است که در اماکن کوهستانی زندگی میکند. دیگر گنجشک چاهی است که در چاههای قنوات لانه میسازد. دیگر گنجشک طوق دار است چغک چغوک میلیچ ملوچ عصفور چوزه، هر پرنده کوچک. یا ترکیبات اسمی: گنجشک تویی تویی گوی. طوطی. یا گنجشک چاهی. یکی از گونه های گنجشک. یا گنجشک رنگین. یکی از گونه های گنجشک. . یا گنجشک طوق دار. یکی از گونه های گنجشک. یا گنجشک کوهی. یکی از گونه های گنجشک. یا ترکیب فعلی: کله یا مغز گنجشک خوردن، پر حرف بودن: مگر مغز گنجشک خورده ای ک (چقدر حرف میزنی ک) یا گنجشکان. (جمع گنجشک) خانواده ایست از پرندگان گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
دولابچه، قفسه، اشکاب، محفظه، کمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجی
تصویر گنجی
خزینه، دفینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
درخت پشه غال که از گونه های نارون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجک
تصویر رنجک
هندی چاشنی (باروت تفنگ که در سوراخ تفنگ ریخته آتش دهند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجک
تصویر پنجک
((پَ جَ))
پنجه دزدیده، نوعی رقص، رقص دستبند، فنجگان، چوپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنجک
تصویر خنجک
((خَ جَ))
خارخسک، گیاهی است بیابانی با شاخه هایی که روی زمین می خوابد و خارهای سه پهلو دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
((کَ جَ))
هر چیز غریب و تازه و نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
((گَ جِ))
اشکاف، قفسه، کمد کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجشک
تصویر گنجشک
((گُ جِ))
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانواده خاصی را به نام خانواده گنجشکان به وجود می آورد، عصفور، چکک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجا
تصویر گنجا
((گُ))
گنجایش، ظرفیت، گنج
فرهنگ فارسی معین
((مَ جَ))
نوعی شعبده که عبارت است از بیرون جهانیدن پاره های آهن و سنگ ریزه از کاسه آب یا قلم از دوات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنجک
تصویر بنجک
((بُ جَ))
پنبه زده شده و گلوله شده برای رشتن، بندک، بندش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
کابینت، صندوق، قفسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گنجا
تصویر گنجا
حجیم
فرهنگ واژه فارسی سره