- گنجار
- سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
معنی گنجار - جستجوی لغت در جدول جو
- گنجار
- سرخییی که زنان بر روی مالند غازه
- گنجار ((گُ))
- سرخاب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرخییی که زنان بر روی مالند غازه
قاعده، رسم
پارسی تازی گشته زنگار زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
پارسی تازی گشته شنگار از گیاهان
ماری که تازه پوست انداخته باشد
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
راه و روش، طرز و قاعده، راه، طریق، جاده، برای مثال ز هنجار دیگر درآمد به روم / فروماند گنج اندران مرز و بوم (نظامی5 - ۸۹۸) ، کنایه از راه راست
تفالۀ روغن گرفتۀ کنجد یا دانۀ دیگر که به عنوان خوراک دام مصرف می شود
زنگار، ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، ژنگار، اکسید دو کوئیور
شنگار، گیاهی خاردار با برگ هایش سیاه یا قرمز تیره و ریشۀ سبز، خالوما
سرخیی که زنان در روی مالند گلگونه غازه
سوار خوب
نخاله و ثقل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آنرا گرفته باشند: روغن و کنجاره بهم خوب نیست ایشان کنجاره و من روغنم. (ناصر خسرو)
برنج زار شالی زار
خزانه دار، بندار، خزانچی، بایگان، خازن، انباردار، خاصگی، حافظ گنج
جا گرفته در چیزی، جمع شده گرد آمده، راست آمده صادق
ماری را گویند که تازه پوست افکنده باشد: از گفتن نیک و ز نکویی گنگ است و برهنه همچو گنکار. (شهاب الدین عبدالرحمن)
راه و روش وطریق و طرز و قاعده و قانون، راه راست
صاحب گنج، خزانه دار
برنج زار، زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج، شالیزار
حجیم
چوبکار، درودگر
گنجایش، ظرفیت، حجم، جاداد، برای مثال روز آخر شد سبق فردا بود / راز ما را روز کی گنجا بود؟ (مولوی - ۵۸۷)
اصل و تبار، حسب
لون، رنگ
لون، رنگ
کسی که اشیای چوبی درست می کند، درودگر
گنجار، سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن