جدول جو
جدول جو

معنی گرنجار

گرنجار
برنج زار، زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج، شالیزار
تصویری از گرنجار
تصویر گرنجار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گرنجار

گرنجار

گرنجار
مُرَکَّب اَز: گرنج + جار = زار پسوند مکان، (حاشیۀ برهان چ معین)، برنج زار و شالی زار. (برهان)، شالی پایه نیز گویند. (جهانگیری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

برنجار

برنجار
محل کاشت و برداشت برنج، مزرعه کشاورزی با محصول برنج
برنجار
فرهنگ فارسی معین

برنجار

برنجار
برنج زار، زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج، شالیزار
برنجار
فرهنگ فارسی عمید

برنجار

برنجار
مخفف برنج زار است که شالی زار باشد. (برهان) (آنندراج) (از هفت قلزم). رجوع به برنج زار و شالی زار شود، تیز. حدید. بران. (یادداشت دهخدا). آلتی تند و تیز و برا: تیغ برنده. (فرهنگ فارسی معین) ، گوارا و هاضم: آب برنده، گوارنده. (از آنندراج). که زود گوارد طعام را. محلل. گوارنده، سخت سرد: آبی برنده. (از یادداشت دهخدا) ، سخت ترش: سرکۀ برنده. (از یادداشت دهخدا) ، محوکننده. زداینده. ساینده. کاهنده، چنانکه اسید و ترش و جز آنها، کاری:
ز دارا چو روی زمین پاک شد
ترا زهربرّنده تریاک شد.
فردوسی.
، پیماینده. طی کننده:
یکی دشت پیمای برنده راغ
به دیدار و رفتار زاغ و نه زاغ.
اسدی
لغت نامه دهخدا

گنجار

گنجار
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
گنجار
فرهنگ فارسی عمید