معنی گنگار - فرهنگ فارسی معین
معنی گنگار
- گنگار((گُ))
- ماری که تازه پوست افکنده باشد
تصویر گنگار
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با گنگار
زنگار
- زنگار
- زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
فرهنگ لغت هوشیار