- گمره
- آواره، بیراه، گمراه، گم کرده راه
معنی گمره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضلالت، بیراهی
بهره، دستاورد، سود، پی آمد، پسامد، فرجام
باژگاه
فرمان، فرماندهنده
مونث دمر: بی سود زن
فرمان، فرماینده
تراز
جماعت، دسته، جمعیت، گروه
نسل و فرزند، میوه
یک تکه آتش
باد سرخ از بیماری ها سرخ باده، سرخ سرک از پرندگان، سرخی، سرخاب غازه سرخی قرمزی، رنگ سرخ قرمز، نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد
پارسی تازی گشته خمره خاز مایه (خمیر مایه)، لرد می درد، گلغونه، بوی خوش خم کوچک خمچه
گندمگون بودن
تباهرفتاری
خمچه، خم کوچک، خمبره
ثمر، کنایه از نتیجه، حاصل
ابزاری که برای نگه داشتن، فشار دادن و یا گرفتن چیزی به کار می رود، انبر، وسیله ای چوبی، فلزی یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله، وسیله ای برای جمع کردن یا نگه داشتن موی سر، وسیله ای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم، در پزشکی وسیله ای برای بستن رگ و مانند آن
قمارخانه، محلی که در آن قمار بازی می کنند
شدت، دشواری، سختی، محل فراهم آمدن و انبوهی چیزی
کسی که راه را گم کرده، کنایه از کسی که از راه راست منحرف شده باشد
گمراه شدن: راه خود را گم کردن، کنایه از از راه راست منحرف شدن
گمراه کردن: کنایه از کسی را از راه راست منحرف ساختن
گمراه گشتن: کنایه از گمراه شدن
گمراه شدن: راه خود را گم کردن، کنایه از از راه راست منحرف شدن
گمراه کردن: کنایه از کسی را از راه راست منحرف ساختن
گمراه گشتن: کنایه از گمراه شدن
همراه، رفیق، موافق، هم قدم، دو تن که با هم راه بروند، آنچه قابل حمل و جابه جایی است
مالیاتی در مرز که از کالاهای وارد یا صادر شده، اخذ می کنند
شیر بی مزه
اعمال مخصوصی که حاجیان در مکه بجا میاورند، یک نوع از اقسام حج را گویند
دشواری، شدت
سبز روشن از رنگ ها مونث قمر شب مهتابی، شترسیراب
کمر کوه میانه کوه. (کشتی رانی) هر یک از محفظه هایی که در کشتی در جاهای مختلف نصب کنند برای نگاهداری ابزار تا در مواقع لزوم بکار برده شود (سواحل خلیج فارس)
مالیاتی که در مرز از کالاهائی که وارد یا صادر میشود میگیرند ترکی از ایتالیایی به آرش سوداگری در انگلیسی واژه برابر گمرک} گمرسی {است کوستاک باژ وجهی که دولت برای دخول یا خروج کالا و مال التجاره گیرد: تلگراف اندر زمان ناصرالدین شد درست پس مظفر شاه گمرک را نمود اصلاح و پست، جمع (غلط) گمرکات. یا اداره گمرک. اداره ای که اخذ وجوه گمرک بعهده آن محول است
آواره، بیراه، روگردان، سرگشته، راه گم کرده
آلتی که چیزی را بگیرد و نگاه دارد، انبر کوچک
شماره، عدد و رقمی که با آن چیزی را مشخص کنند
همراه: ملول ازهمرهان بودن طریق کاردانی نیست بکش دشواری منزل بیاد عهد آسانی. (حافظ)