جدول جو
جدول جو

معنی گلکج - جستجوی لغت در جدول جو

گلکج(گُ کَ)
گلخج = گلخچ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گلخج است که گلولۀ چنگالی و گلولۀ خمیر باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گلکج
گلوله چنگال، گلوله خمیر
تصویری از گلکج
تصویر گلکج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلک
تصویر گلک
مصغر گل
در علم زیست شناسی گل
گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز
کنایه از سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلاج
تصویر گلاج
گولانج، نوعی حلوا، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
نانی که در آتش یا خاکستر تنور افتاده و سوخته باشد. (شعوری ج 2 ورق 293) :
هرکه را خشم کرد شد مفلوج
شده محتاج کهنه ها و گلوج.
لطیفی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
یکی از گیاهان بسیار مضر و انگل نباتات دیگر است و چون کلرفیل ندارد به ریشه نباتات مختلف مخصوصاً گیاهانی که ساقه های نرم و پرآب دارند چسبیده، مواد غذایی رااز آنها به دست می آورد و مزارع صیفی، از قبیل: کدو و خیار و هندوانه و خربزه را بکلی خراب میکند. تخم این گیاه بسیار است بقسمی که اگر محلی که گلک در آن روئیده پس از چندی زراعت شود باز هم تخمها سبز شده،
گلهای جدید پدید خواهد آمد بدین جهت باید تا مدتی آن زمین را بایر نگاه دارند تا تخمها پوسیده از میان برود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 245). گل جالیز
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
مرکّب از: گل + ک، پسوند تصغیر، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). مصغر گل است. (برهان) (آنندراج) ، نوعی از صمغ است و آن از بوتۀ خار جهودانه حاصل میشود و عربان عنزروت میگویند. (برهان) (آنندراج). آن صمغ را گوزده نیز گویند. (آنندراج) (الفاظ الادویه). نوعی از صمغ که رنگ آن بسرخی گراید و از بوتۀ خاری که جهودانه گویند حاصل شود، لیکن در کاف تازی به همین معنی گذشت. (فرهنگ رشیدی). کلک. و رجوع به کلک شود، گله. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سخنی است که از روی طعنه و سرزنش بطریق کنایه گویند، چنانکه روسپید بر زنان هرزه و منظور روسیاه است و اکنون به روسپی معروف است. (آنندراج) (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) :
گر پیش گل کشم گلۀ مشکبوی تو
بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک.
سوزنی سمرقندی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش جویم شهرستان لار واقع در 24000گزی باختر جویم. دارای 60 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیبافی و راه آن فرعی است. مزرعۀ کیتویه و کهری جزو این قریه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
ستیزه کننده. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان تنکابن از توابع مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 144)
لغت نامه دهخدا
(گَ مِ / مُ)
پر ماهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان باغک بخش اهرم شهرستان بوشهر واقع در 15000گزی جنوب باختری اهرم. هوای آن گرم و دارای 371 تن سکنه است. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام نانی است تنک چون کاغذ که اصل آن از نشاسته و سفیدۀ تخم مرغ است و در شربت ریزند وخورند و آنرا لابرلا گویند. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). نانی است بسیار نازک و تنک مانند کاغذ حریر و آنرا از نشاسته و تخم مرغ پزند و در شربت قند و نبات ریزه کنند و با قاشق و چمچه بخورند. (برهان) :
خوشنویسان قطایف با قلمهای شکر
جمله عاجز گشته اند از خط تعلیق گلاج.
بسحاق اطعمه.
، نام حلوایی است و عربان قطایف میگویند. (برهان) (غیاث) :
نباتش بسر قند افشاندی
گلاجش بنان چهره پوشاندی.
بسحاق اطعمه.
و رجوع به کلاج و لابرلا شود، به لغت دری کلاغ را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گل کوچک، سخنی که از روی طعنه و بطریق کنایه گویند چنانکه رو سپید بر زنان هرزه اطلاق کنند و منظور رو سیاه است: گر پیش گل کشم گله مشکبوی تو بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک. (سوزنی)، صمغی است که از گیاه کنجیده گیرند و بنام انزروت خوانده میشود، گیاهی است طفیلی از تیره گل میمونیان که دسته خاصی را در این تیره بوجود میاورد. این گیاه از طفیلی های خطرناک نباتات دیگر است و بسیار موذی است و چون کلروفیل ندارد بریشه نباتات مختلف مخصوصا گیاهانی که ساقه های نرم و پر آب دارند (از قبیل باقلا ماش زردک شاه دانه نخود گوجه فرنگی کدو خیار خربزه هندوانه و غیره) چسبیده و مواد غذایی را از آنها بدست میاورد و مزارع را بکلی خراب و ضایع میسازد. این گیاه طفیلی دارای برگهای فلس مانندی است که عاری از ماده سبز هستند و معمولا برنگ ساقه گیاه میزبان یا بنفش و یا قرمزند. پس از آنکه نمو این گیاه کامل شود گلهای نسبه درشت میدهد و پس از رسیدن تخم این گیاه باطراف پاشیده میشود و گیاهان دیگر را آلوده میسازد. معمولا بهترین راه مبارزه با گیاه مذکور آنست که چون در مزرعه ای پیدا شود اولا سعی کنند که قبل از رشد کامل این گیاه را از بین ببرند و ثانیا تا مدتی آن زمین را بایر نگهدارند تا تخمهایش پوسیده و از بین بروند علف شیطان علف جالیز گل جالیز هالوک ریحی اوروبنخی خانق الکرسنه طراثیث طرثوث. یا گلک انار. گل درخت انار گل انار بوستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلخج
تصویر گلخج
گلوله چنگال، گلوله خمیر
فرهنگ لغت هوشیار
نانی است تنک چون گاغذ که از نشاسته و سفیده تخم مرغ پزند و در شربت قند و نبات ریزه کنند و خورند لابرلا: خوشنویسان قطایف با قلمهای شکر جمله عاجز گشته اند از خط تعلیق گلاج. (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاج
تصویر گلاج
((گُ))
گولاج. گولانج، نانی است تنک چون کاغذ که از نشاسته و سفیده تخم مرغ پزند و در شربت قند و نبات ریزه کنند و خورند، لابرلا
فرهنگ فارسی معین
غوزه پنبه، صورت فلکی پروین
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که همیشه دور از خانه است
فرهنگ گویش مازندرانی
گیلکیزبان مردم گیلان که به خطا تبری زبان ها را نیز با همین
فرهنگ گویش مازندرانی
جاجیمی که تانه ی آن، تار پارچه با نخ و بافه ی آن پود پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی
طایفه ای در منطقه ی سوادکوه، به معنی بسیار که در مقام اغراق و مبالغه بکار رود، گیلکگیل کوچک که مراد مردم ساکن در منتهی الیه شرق گیلان
فرهنگ گویش مازندرانی
جاجیم، نوعی روانداز هنگام خواب که آن را با پشم بافند
فرهنگ گویش مازندرانی