جدول جو
جدول جو

معنی گلچین - جستجوی لغت در جدول جو

گلچین(دخترانه)
باغبان، عاشق گل، گل چیننده، منتخب، برگزیده، کسی که گل می چیند
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
فرهنگ نامهای ایرانی
گلچین
کسی که گل می چیند، بهترین چیزی که از میان چند چیز انتخاب شده باشد، برگزیده، انتخاب شده
گلچین کردن: کنایه از برگزیدن، انتخاب کردن
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
فرهنگ فارسی عمید
گلچین
آنکه گل چیند گل چیننده: حیف ازان تازه گل که برشاخش دست گلچین روزگار نشست. (هاتف اصفهانی)، باغبان بوستان، برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
گلچین
کسی که گل می چیند، آن چه از میان یک مجموعه انتخاب شده است
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
فرهنگ فارسی معین
گلچین
خوشه چین، انتخاب، برگزینی، گزینش، لب، جنگ، زبده، منتخب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الچین
تصویر الچین
(پسرانه)
ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلین
تصویر گلین
(دخترانه)
(با ضمه) منسوب به گل، به رنگ گل، (با فتحه) عروس در زبان ترکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلچین کردن
تصویر گلچین کردن
کنایه از برگزیدن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلین
تصویر گلین
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، بیو، نوعروس، بیوک، ویوگ، پیوگ، بیوگ، عروسه، تازه عروس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلین
تصویر گلین
گلی، چیزی که از گل ساخته شده باشد، گل آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلین
تصویر گلین
گلی، به رنگ گل سرخ، گل فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
چیدن گل، عمل گلچین
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
انتخاب. به گزینی. گزیدن نیکوهای چیزی. اجتباء
لغت نامه دهخدا
(گَ)
در ترکی بمعنی بیوک و عروس: گلین خانم. گلین باجی. گلین آغا
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام چهار ده نزدیک بهم از دهستان کفرآذر بخش گیلان شهرستان شاه آباد. و چهار ده مذکور عبارتند از: سه باغ بابالاده، نجار، چمن یااﷲیار و انجاورود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
منسوب به گل، مانند: سیمین منسوب به سیم و مشکین منسوب به مشک. (آنندراج) :
با دوست به گرمابه درم خلوت بود
وآن روی گلینش گل حمام آلود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بافته ای است رنگارنگ، پارسی نیست و همان صحیفۀ مانی است که نقوش گوناگون داشته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
منسوب به گل را گویند. (آنندراج). از گل ساخته:
بر سر هر خم بنهاد گلین تاجی
افسر هر خم چون افسر دراجی.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).
بسی خاک بنشسته بر فرق او
نهاده به سر بر گلین افسری.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 116).
درین قصر گلین و قصر سنگین
به امید تو کردم صبر چندین.
نظامی.
زرین چه کنم قدح گلین آر، ای دل
پای از گل غم برآر یکبار ای دل
تا از گل گورم ندمد خار، ای دل
گلگون می در گلین قدح دار، ای دل.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 723).
خوش نبود شاه دل اسب گلین زیر ران
رخش بهرای زر منتظر ران او.
خاقانی (دیوان ص 362).
گلین بارویش را ز بس برگ و ساز
به دیوار زرین بدل کردباز.
نظامی.
گلین خانه ای کو سرای من است
نه من هیکلی دان که جای من است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نام دیهی است در حوالی ری که قلعۀ گلین داشته و منسوب بدانجا را گلینی میخوانده و کلین به کاف عربی همانا معرب آن باشد. و در قاموس گفته گلین بر وزن امین دیهی است از دیه های ری و از آنجا بوده است شیخ حافظ محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی. و اینکه او را به ضم کاف و فتح لام به وزن عبیدمیگویند غلط است. (آنندراج). و رجوع به کلین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 6هزارگزی جنوب نائین و دوهزارگزی راه شوسۀ نائین به کوهپایه. هوای آن معتدل و دارای 49 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَهْ بَ تَ)
آهسته و به تفرج رفتن. به تأنی و به آرامی رفتن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 1500گزی راه شوسۀ میانه به تبریز. هوای آن سرد و دارای 470 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ قَ دَ)
دهی است از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 57هزارگزی باختر مهاباد و 2هزارگزی باختر راه شوسۀ خانه به نقده. هوای آن معتدل و دارای 143 تن سکنه است. آب آن از رود خانه لاوین و محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ یِ)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در 18هزارگزی خاور چکنه بالا. هوای آن معتدل و دارای 166 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
شخصی که گل می چیند. (برهان) (ناظم الاطباء). گل چیننده:
نیابی کس از خاص و از عام گیتی
که از باغ انعام او نیست گلچین.
سوزنی.
، باغبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام زنی بوده است ولی شعار. گویند خدا را در خواب دیده بوده است. (برهان). نام زنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقعدر 67هزارگزی شمال باختر اردل و متصل به راه گلچین به اردل. هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلچین کردن
تصویر گلچین کردن
انتخاب کردن برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلچین گلچین
تصویر گلچین گلچین
بارامی آهسته بتانی. یا گلچین گلچین رفتن، آهسته رفتن، بارامی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
انتخاب برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
عروس. توضیح در نام زنان بکار رود: گلین آغا گلین باجی گلین خانم. منسوب به گل ساخته از گل: بسی خاک بنشسته بر فرق او نهاده بسر بر گلین افسری. (منوچهری) منسوب به گل برنگ گل سرخ: با دوست به گرما به درم خلوت کرد وان روی گلینش گل حمام آلود. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلین
تصویر گلین
((گِ))
ساخته شده از گل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلین
تصویر گلین
((گَ))
عروس
فرهنگ فارسی معین
از توابع جنت رودبار واقع در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسفیورد شوراب شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی