جدول جو
جدول جو

معنی گلچین کردن

گلچین کردن
کنایه از برگزیدن، انتخاب کردن
تصویری از گلچین کردن
تصویر گلچین کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گلچین کردن

گلچین کردن

گلچین کردن
نیکوها را گزیدن. برگزیدن نیکوترها. گزیدن خوب. انتخاب. اجتباء
لغت نامه دهخدا

تلقین کردن

تلقین کردن
در دهان نهادن مطلبی را زبانی گفتن، شخصی را وادار بگفتن زبانی گفتن، اصول ومبانی مذهبی را بمیت هنگام دفن القا کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پرچین کردن

پرچین کردن
چوب و خار ومانند آن بر دیوار نهادن تا کسی نتواند از آن بالا رود. پرچین و شکن کردن پر پیچ و تاب کردن، یا پرچین کردن ابرو. خشم گرفتن، متاء ثر شدن
فرهنگ لغت هوشیار

ترچین کردن

ترچین کردن
زودتر چیدن و درو کردن زراعت بسبب آفتی که رسیده است چون ملخ و جز آن. گندم و جو و حبوب دیگر را برای آفتی، زودتر از وقت چیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

تلقین کردن

تلقین کردن
تعلیم کردن و پند دادن. (ناظم الاطباء). چیزی را در ذهن و فکر کسی حقیقت جلوه دادن. کسی را به چیزی معتقد کردن:
بازیگر است این فلک گردان
امروز کرد ملعبه تلقینم.
ناصرخسرو.
مر جان مرا روان مسکین
دانی که چه کرد دوش تلقین.
ناصرخسرو.
این حدیث نبی کند تلقین
و آن علوم وصی کند تکرار.
خاقانی.
مدحش مرا تلقین کند الهام یزدان هر نفس
در هر دعا آمین کند ادریس و رضوان هر نفس.
خاقانی.
آرزوی تو مرا نوحه گری تلقین کرد
کآرزوی تو کنم نوحۀ تر درگیرم.
خاقانی.
بس ای خاقانی از سودای فاسد
که شیطان می کند تلقین سودا.
خاقانی.
کدامین بدره از ره برده بودت
کدامین دیو تلقین کرده بودت.
نظامی.
زبان سوسن آزاده در حدیث آید
اگر کنم به ثنای تواش سخن تلقین.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم
شد قفس چوب نبات ازسخن شیرینم.
صائب (ایضاً).
تتبع سخن کس نکرده ام هرگز
کسی نکرده بمن فن شعر را تلقین.
صائب.
، آنچه هنگام دفن کردن مرده از اعتقادات دینی بر سر گور او گویند:
میان چاردیواری بخاکش کردم و از خون
سر گورش بیندودم چو تلقین کردم ایمانش.
خاقانی.
رجوع به تلقین گفتن و تلقین شود
لغت نامه دهخدا

گلگون کردن

گلگون کردن
سرخ کردن:
شوم جامۀ رزم بیرون کنم
به می روی پژمرده گلگون کنم.
فردوسی.
زردرویی میکشم زآن طبعنازک بی گناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا