جدول جو
جدول جو

معنی گلچهر - جستجوی لغت در جدول جو

گلچهر(دخترانه)
گلچهره، آنکه چهره ای زیبا چون گل دارد، زیبا رو
تصویری از گلچهر
تصویر گلچهر
فرهنگ نامهای ایرانی
گلچهر(گُ چِ)
گلچهره. معشوقۀ اورنگ. (ناظم الاطباء) :
اورنگ کو؟ گلچهر کو، رنگ وفا و مهر کو
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم.
حافظ.
و رجوع به گلچهره شود
لغت نامه دهخدا
گلچهر(گُ چِ)
آنکه چهرۀ او در طراوات و لطافت به گل ماند:
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.
حافظ.
، از اسمای محبوب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گلچهر
آنکه چهره اش در لطافت و طراوت بگل ماند: غلامان گلچهره دلربای کمر بر کمر گرد تختش بپای. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلچهره
تصویر گلچهره
(دخترانه)
گلچهر، آنکه چهره ای زیبا چون گل دارد، زیبا رو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلشهر
تصویر گلشهر
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر پیران ویسه پادشاه تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلچه
تصویر گلچه
گل کوچک، گلی که با ابریشم رنگین بر پارچه بدوزند، در علم زیست شناسی هر یک از گل های کوچک موجود در میان گل های کلاپوک خانوادۀ کاسنی
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
گوچیهر. نام یکی از پادشاهان بازرنگی پارس در قرن سوم میلادی ظاهراً این شخص از سلالۀ همان گوچیهر باشد که در قرن اول میلادی برادر خود ’ارتخشتر’نام را به قتل آورد. در سالهای بعد از 212 میلادی پاپک پدر اردشیربر گوچیهر شورید و مکان او را که به کاخ سفید معروف به ود (شهر فسا در شمال شیراز) متصرف شد و بر تخت پادشاهی نشست. (از ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 106). طبری این نام را بصورت ’جوزهر’ ذکر کرده است. (سبک شناسی بهار چ 1 ج 1 ص 134). و رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 169 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان برده بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد، واقع در 4هزارگزی جنوب اشترنیان، کنار راه مالرو مل میان به اشترنیان. هوای آن معتدل و دارای 561 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ چِ)
زاغچه و عکه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ چَ / چِ)
مصغر گل، یعنی گل خرد. (ناظم الاطباء). گل کوچک. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 439، 450 و 453 شود، گل از ابریشم رنگین و جز آن که برجامه کنند. نقشی با ابریشم یا نخ یا با رنگ به صورت گل. (یادداشت مؤلف). یک قسم زینتی بشکل گل کوچک که از ابریشم بر جامه و جز آن دوزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ چَ / چِ)
سلوی و کرک. (ناظم الاطباء). بلدرچین:
آن شهی نیست که دردشمن تو هست مجال
پیش شاهین چه زند بال پریدن گلچه.
ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 313 ب)
لغت نامه دهخدا
گوکهروف. خارخسک (؟). (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
به عقیدۀ مزدیسنان ستاره ای دنباله دار که هنگام تولد سوشیانس بر زمین افتد و زمین مشتعل گردد به قسمی که همه معادن و فلزات گداخته شوند و چون سیل سوزان جاری گردند، جملۀ آدمیان از زندگان و مردگانی که زنده شده اند باید از این سیل بگذرند و آن سیل بر نیکان چون شیر گرم و ملایم خواهد شد. مردمان پس از این امتحان طاهر شده به بهشت درآیند. (ازترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 170)
لغت نامه دهخدا
(گُ شَ)
نام زن پیران ویسه است که سپهسالار افراسیاب باشد. (برهان) (آنندراج) :
که نگشاید این بند من هیچکس
گشاینده گلشهر خواهیم و بس.
فردوسی.
بیاورد گلشهر دخترش را
نهاد از برتارک افسرش را.
فردوسی.
سپهبد بپیچید در خواب خوش
بجنبید گلشهر خورشیدفش.
فردوسی.
و رجوع به فهرست ولف شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ یِ گُ)
گردنه ای است در راه شیراز به جهرم میان برم شور و برج سنگ طویله، واقع در 265000گزی شیراز
لغت نامه دهخدا
گل کوچک گل خرد، هر یک از گلهای گل آذین کاپیتول را گویند که در روی یک پایه محدب مانند گل بابونه و یا مسطح مانند گل آفتاب گردان قرار دارند. پایه گل در گل آذین کاپیتول بنام کوپول نامیده میشود و آن از رشد غیر طبیعی انتهای ساقه بوجود آمده است، گلی از ابریشم رنگین یا نخ و جز آن که بر جامه نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره اش در لطافت و طراوت بگل ماند: غلامان گلچهره دلربای کمر بر کمر گرد تختش بپای. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گلچهر، گل خد، گلرخ، گل رخسار، گلرو، گلعذار، لاله رخ، لاله رخسار، لاله رو، لاله عذار
متضاد: زردچهره، زردرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد