جدول جو
جدول جو

معنی گلشهر

گلشهر(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر پیران ویسه پادشاه تورانی
تصویری از گلشهر
تصویر گلشهر
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با گلشهر

گلشهر

گلشهر
نام زن پیران ویسه است که سپهسالار افراسیاب باشد. (برهان) (آنندراج) :
که نگشاید این بند من هیچکس
گشاینده گلشهر خواهیم و بس.
فردوسی.
بیاورد گلشهر دخترش ْ را
نهاد از برتارک افسرش ْ را.
فردوسی.
سپهبد بپیچید در خواب خوش
بجنبید گلشهر خورشیدفش.
فردوسی.
و رجوع به فهرست ولف شود
لغت نامه دهخدا

گلشکر

گلشکر
ترکیبی است از شکر و برگ گل سرخ گل انگبین: اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر از گل برآبر دل گذرظن از کجا این از کجا ک (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار

گلچهر

گلچهر
آنکه چهره اش در لطافت و طراوت بگل ماند: غلامان گلچهره دلربای کمر بر کمر گرد تختش بپای. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گلشکر

گلشکر
معجونی از برگ گل سرخ و شکر یا قند که برای تقویت معده به کار می بردند
فرهنگ فارسی معین

گل شهر

گل شهر
دهی است از دهستان ابتر بخش حومه شهرستان ایرانشهر واقع در 22000گزی شمال خاوری ایرانشهر و 13000گزی خاور راه شوسۀ ایرانشهر به خاش. هوای آن گرم و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما، ذرت و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. ساکنان از طایفۀ میر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

گلشکر

گلشکر
مرکبی از شکر وبرگ گل و بهترین آن آفتابی است و گاهی بجای قند، شهد اندازند و آنرا گل انگبین خوانند و جلنجبین معرب آن است. (آنندراج). گلقند. (غیاث). مرکب از گل و شکر، معروف به گلقند که قوت دل افزاید. (از انجمن آرای ناصری). ورد مربا، داروی نیک. (زمخشری). گل سرخ که در شکر پرورند و آن مسهلی باشد. گز اصفهان:
خواجه ابوعلی سینا رحمهاﷲ میگوید از چیزها که من بر بسیار کس آزمودم و سودمند یافتم گلشکر تازه است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زین دو تنها هیچ قوت ناید اندر جان و دل
قوت جان را و دل را گلشکربه گل شکر.
سنایی.
ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش
شماخی نظیر صفاهان نماید.
خاقانی.
گو درد دل قوی شو و گو تاب تب فزای
زین گلشکر مجوی و از آن ناردان مخواه.
خاقانی.
گلشکر را زرشک نی شکرش
زهر در حلق و خار در جگر است.
خاقانی.
بشیرینی از گلشکر نوش تر
بنرمی ز گل نازک آغوش تر.
نظامی.
آدم از آن دانه که شد حیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار
توبه دل در چمنش بوی توست
گلشکرش خاک سر کوی توست
دل ز تو چون گلشکر توبه خورد
گلشکر از گلشکری توبه کرد.
نظامی.
گر گلشکر خوری بتکلف زیان کند
ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود.
سعدی.
رویت گل و لب تو شکر وین عجب که نیست
جز درد دل به حاصل از آن گلشکر مرا.
امیرخسرو.
قرص لیموی تو گوارشت لطیف عنبر
گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا

گلچهر

گلچهر
آنکه چهرۀ او در طراوات و لطافت به گل ماند:
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.
حافظ.
، از اسمای محبوب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

گلچهر

گلچهر
گلچهره. معشوقۀ اورنگ. (ناظم الاطباء) :
اورنگ کو؟ گلچهر کو، رنگ وفا و مهر کو
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم.
حافظ.
و رجوع به گلچهره شود
لغت نامه دهخدا