- گلوگیر
- آنچه راه گلو را بگیرد، لقمۀ بزرگ که از حلق فرو نرود
معنی گلوگیر - جستجوی لغت در جدول جو
- گلوگیر
- خفه کننده، قطع کننده نفس
- گلوگیر ((گَ))
- خفه کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جلوگیری کننده
آنکه یا آنچه جلو کسی یا چیزی را بگیرد
آنچه گل چیزی را بگیرد، برای جلوگیری از پخش شدن گلهایی که بر اثر دوران چرخهای وسایل نقلیه (اتومبیل دوچرخه و غیره) بخارج پرتاب میشود آلتی در آنها تعبیه شده که بصورت قاب محدب دایره یی شکل روی چرخها را میپوشاند. گلگیر بوسیله مهره هایی که به بست گلگیر معروف است روی بدنه اتومبیل یا وسیله نقلیه دیگر نصب میشود. نوعی مقراض که بوسیله آن گل شمع و چراغ را گیرند: خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ک (عبدالغنی قبول)
((گِ))
فرهنگ فارسی معین
پوشش آهنی که بالای چرخ اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت قرار می دهند برای جلوگیری از پاشیده شدن گل
آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند
پوشش روی چرخ اتومبیل، موتورسیکلت، دوچرخه، درشکه و امثال آن
پوشش روی چرخ اتومبیل و موتور و دوچرخه
گلکار، بنا، غلیغر، غلیگر، گلیگر
پیشگیری
تحریم
جنگ و درگیری، نبرد کردن
پیشگیری پهرج منع ممانعت
مجرای خوراک در حلق، بلعوم، حلقوم
هر ماده ای که در آن قند وجود دارد
آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیری
احاطه کننده، محاصره کننده
سرکش (اسب) حرون، متلون
آنکه گرد و غبار چیزی را بگیرد
گرو گیرنده: عارف و عامی بودند گرو گیر از تو تو از آن هردو گرو گیر بفریاد و نفیر. (سوزنی)
حنجره، محل گلو حلقوم
ماده ای که در آن قند وجود دارد
گلکاری، بنایی: و انواع حرف صناعات از گلیگری و آهنگری و درود گری
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
آنکه گول و نادان را گرفتار سازد، آنکه دیگری را احمق پندارد، آنچه احمق را باشتباه اندازد: کی شود محجوب ادراک بصیر زین سببهای حجاب گول گیر. (مثنوی)
شخصی که گاه مهربان شود و گاه نامهربان آنکه گاه ملایم باشد و گاه سخت و درشت، ستوری که تن بسواری ندهد یا بسختی سواری دهد چموش مقابل راهوار
ممانعت
پروتئینی نامحلول در آب و محلول در اسید و قلیا که با هماتین ترکیب می شود و هموگلوبین را می سازد