بنایی از چوب دارای چند طبقه ولی ارتفاع یک طبقه بیش از نیم ذرع نیست. در فرش هر طبقه برگ توت ریخته کرم ابریشم را روی آنها پرورش میکنند. اصلاً این لفظ اصطلاح اهل گیلان است و اکنون در تهران هم استعمال میشود. (فرهنگ نظام). اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تلیبار شود، هر چیزی که رویهم ریخته و انبار شده باشد. (فرهنگ فارسی معین)
بنایی از چوب دارای چند طبقه ولی ارتفاع یک طبقه بیش از نیم ذرع نیست. در فرش هر طبقه برگ توت ریخته کرم ابریشم را روی آنها پرورش میکنند. اصلاً این لفظ اصطلاح اهل گیلان است و اکنون در تهران هم استعمال میشود. (فرهنگ نظام). اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تلیبار شود، هر چیزی که رویهم ریخته و انبار شده باشد. (فرهنگ فارسی معین)
کتیرازار. جایی که در آن کتیرا بسیار است و از این معنی است که قریه ای در چهارمحال اصفهان را بدین نام نامیده اند چه کتیرا در اراضی آن فراوان یافت شود. (یادداشت مؤلف)
کتیرازار. جایی که در آن کتیرا بسیار است و از این معنی است که قریه ای در چهارمحال اصفهان را بدین نام نامیده اند چه کتیرا در اراضی آن فراوان یافت شود. (یادداشت مؤلف)
مرکّب از: گل + زار = سار، پسوند مکان، رجوع به دارمستتر شود. کردی گولزار. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، گلستان. (برهان) (آنندراج)، گلشن. (صحاح الفرس)، لفظ زار در کلمه گلزار از عالم لاله زار و کشت زار برای کثرت و ظرفیت می آید. (غیاث) : خروشان بلبلان در صحن گلزار بوقت صبحدم بر لحن گلزار. زراتشت بهرام پژدو (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، چو خورشید برزد سر از برج گاو ز گلزار برخاست بانگ چکاو. فردوسی. بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه به گلزار. فرخی. تا وقت بهار آید هر وقت بهاری از گل چو دو رخسار بتان گردد گلزار. فرخی. گل بیند چندان و بهمن بیند چندان چندانکه به گلزار ندیده ست و سمنزار. منوچهری. با ملک چه کار است فلان را و فلان را خرس از در گلشن نه و خوک از در گلزار. منوچهری. چون نکو ننگری که چرخ به روز همچو نیل است و شب چو گلزار است. ناصرخسرو. رازدار است کنون بلبل تا یکچند زاغ زار آید و او زی گلزار آید. ناصرخسرو. روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد ابر از رخ گلزار همی شوید گرد. خیام. بدم چو بلبل و آنان به پیش دیدۀ من بدند همچو گل نوشکفته وگلزار. جمال الدین عبدالرزاق. مجلس گلزار داشت منبری از شاخ سرو بلبل کآن دید کرد زمزمۀ بیکران. خاقانی. حفت النار همه راه بهشت آمد خار پس خارستان گلزار تمنا بینند. خاقانی. چو گردد باغبان خفته بیدار به باغ اندر نه گل بیند نه گلزار. نظامی. بهار فریدون و گلزارجم به باد خزان گشته گلزار غم. نظامی. تلخ از شیرین لبان خوش میشود خار از گلزار دلکش میشود. مولوی. کآن فلان خواجه چه شد حالش چه گشت همچنانکه جوشد از گلزار کشت. مولوی. قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی. سعدی (طیبات)، سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد غلغل ز گل و لاله به یکبار برآمد. سعدی (طیبات)، آمد گه آن که بوی گلزار منسوخ کند گلاب عطار. سعدی (طیبات)، روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست که بر طرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو. حافظ. زین خوش رقم که بر گل رخسار می کشی خط بر صحیفۀ گل و گلزار می کشی. حافظ. دل خوش یاد می آرد ز گلزار چو دل خوش نیست گل خار است و مسمار. وحشی. باز بعد از دو سه روزی که به گلزار شکفت بهر یک مشت زر از باغ رود در بازار. قاآنی نام لحنی است در موسیقی. (برهان) (جهانگیری). نام نوایی است. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) : خروشان بلبلان در صحن گلزار به وقت صبحدم با لحن گلزار. زراتشت بهرام پژدو
مُرَکَّب اَز: گل + زار = سار، پسوند مکان، رجوع به دارمستتر شود. کردی گولزار. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، گلستان. (برهان) (آنندراج)، گلشن. (صحاح الفرس)، لفظ زار در کلمه گلزار از عالم لاله زار و کشت زار برای کثرت و ظرفیت می آید. (غیاث) : خروشان بلبلان در صحن گلزار بوقت صبحدم بر لحن گلزار. زراتشت بهرام پژدو (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، چو خورشید برزد سر از برج گاو ز گلزار برخاست بانگ چکاو. فردوسی. بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه به گلزار. فرخی. تا وقت بهار آید هر وقت بهاری از گل چو دو رخسار بتان گردد گلزار. فرخی. گل بیند چندان و بهمن بیند چندان چندانکه به گلزار ندیده ست و سمنزار. منوچهری. با ملک چه کار است فلان را و فلان را خرس از در گلشن نه و خوک از در گلزار. منوچهری. چون نکو ننگری که چرخ به روز همچو نیل است و شب چو گلزار است. ناصرخسرو. رازدار است کنون بلبل تا یکچند زاغ زار آید و او زی گلزار آید. ناصرخسرو. روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد ابر از رخ گلزار همی شوید گرد. خیام. بدم چو بلبل و آنان به پیش دیدۀ من بدند همچو گل نوشکفته وگلزار. جمال الدین عبدالرزاق. مجلس گلزار داشت منبری از شاخ سرو بلبل کآن دید کرد زمزمۀ بیکران. خاقانی. حفت النار همه راه بهشت آمد خار پس خارستان گلزار تمنا بینند. خاقانی. چو گردد باغبان خفته بیدار به باغ اندر نه گل بیند نه گلزار. نظامی. بهار فریدون و گلزارجم به باد خزان گشته گلزار غم. نظامی. تلخ از شیرین لبان خوش میشود خار از گلزار دلکش میشود. مولوی. کآن فلان خواجه چه شد حالش چه گشت همچنانکه جوشد از گلزار کشت. مولوی. قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی. سعدی (طیبات)، سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد غلغل ز گل و لاله به یکبار برآمد. سعدی (طیبات)، آمد گه آن که بوی گلزار منسوخ کند گلاب عطار. سعدی (طیبات)، روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست که بر طرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو. حافظ. زین خوش رقم که بر گل رخسار می کشی خط بر صحیفۀ گل و گلزار می کشی. حافظ. دل خوش یاد می آرد ز گلزار چو دل خوش نیست گل خار است و مسمار. وحشی. باز بعد از دو سه روزی که به گلزار شکفت بهر یک مشت زر از باغ رود در بازار. قاآنی نام لحنی است در موسیقی. (برهان) (جهانگیری). نام نوایی است. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) : خروشان بلبلان در صحن گلزار به وقت صبحدم با لحن گلزار. زراتشت بهرام پژدو
دهی است از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند واقع در 8هزارگزی شمال مرند و 2هزارگزی راه آهن جلفا - مرند. هوای آن معتدل و دارای 120 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند واقع در 8هزارگزی شمال مرند و 2هزارگزی راه آهن جلفا - مرند. هوای آن معتدل و دارای 120 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جای بسیار گل. گلناک. رزغه. (منتهی الارب). مطین. (مهذب الاسماء) (دهار) : همچنان کز نم هوا به بهار شوره گلزار و باغ گلزار است. ناصرخسرو. چه بودت گرنه دیوت راه گم کرد که بی موزه درون رفتی به گلزار. ناصرخسرو. و گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده، چنانکه پای مرد به گلزار فروشود، پای من به عشق فرومیشد. (تذکره الاولیاء عطار)
جای بسیار گل. گلناک. رَزغه. (منتهی الارب). مطین. (مهذب الاسماء) (دهار) : همچنان کز نم هوا به بهار شوره گلزار و باغ گلزار است. ناصرخسرو. چه بودت گرنه دیوت راه گم کرد که بی موزه درون رفتی به گلزار. ناصرخسرو. و گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده، چنانکه پای مرد به گلزار فروشود، پای من به عشق فرومیشد. (تذکره الاولیاء عطار)
دهی از دهستان کسیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. سکنۀ آن 3264 تن. آب آن از قنات و رودخانه و چشمه. صنایع دستی زنان قالیبافی. راه آنجا اتومبیلرو. محصول عمده آنجا غلات و حبوب، لبنیات، گردو، زردآلو، سیب و انگور. دبستان و پاسگاه ژاندارمری و در حدود 20 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان کسیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. سکنۀ آن 3264 تن. آب آن از قنات و رودخانه و چشمه. صنایع دستی زنان قالیبافی. راه آنجا اتومبیلرو. محصول عمده آنجا غلات و حبوب، لبنیات، گردو، زردآلو، سیب و انگور. دبستان و پاسگاه ژاندارمری و در حدود 20 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نقاش، آنکه بروی برنج و نقره و طلا حکاکی کند، پارچه ای ساده و مازو شده از کرباس و کتان و غیره که بر آن به وسیله قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آن را باشکال پرده سفره رومیزی و غیره در آورند، در همدان تاجریزی پیچ را گویند
نقاش، آنکه بروی برنج و نقره و طلا حکاکی کند، پارچه ای ساده و مازو شده از کرباس و کتان و غیره که بر آن به وسیله قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آن را باشکال پرده سفره رومیزی و غیره در آورند، در همدان تاجریزی پیچ را گویند