- گسلیده
- جدا شده: پاره شده، فیصل یافته
معنی گسلیده - جستجوی لغت در جدول جو
- گسلیده
- بریده، گسسته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره کردن، جدا کردن، طی کردن، پاره شدن، جدا شدن، تمام شدن
بریدن، گسستن
آقبانو
وسیع، کثیر
سپیده صبح
نمو کرده، بلند شده
اسم پالیدن، صاف شده خالصر شده صاف کرده
در هم شده، آمیخته، پریشان
متصل شده، میل کرده منحرف شده
ژولیده و پریشان
گسلیدن
شوریده ژولیده در هم پریشان، درمانده حیران
پراکنده پریشان از هم پاشیده، پخش و پهن گردیده
اندیشیده، چاره جویی شده
گسستگی، گسیختگی، بریدگی
ایمان آورده، فریفته شده
غلتیده، غلت خورده، غلت زده
ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)
گریختن، فرار کردن، فریاد کشیدن
آشفته، شوریده، ژولیده، درهم شده
درهم رفته، شوریده، آشفته و درهم، برای مثال همی گفت ژولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی - لغت نامه - ژولیده)
ازهم پاشیده، پراکنده و پریشان شده
نموکرده، افزوده، تنومند و بزرگ شده
ویژگی چیزی که به چیز دیگر پیوند شده
صافی کرده، صافی شده، کاویده، جستجوشده
بدبو، چیزی که در جایی مانده و فاسد و بدبو شده باشد
غلطیده، غلطانیده
در هم شده آشفته پریشان گشته ژولیده: موی کالیده، گریخته فراری، مغلوب مقهور، گرد و خاک نشسته