جدول جو
جدول جو

معنی گسله - جستجوی لغت در جدول جو

گسله
گسیخته گسلیده، هر یک از گسیختگیهای آشکوبهای موازی طبقات زمین
تصویری از گسله
تصویر گسله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسله
تصویر بسله
دانه ایست مابین ماش و عدس ملک خلر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسله
تصویر رسله
دوستی مهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسله
تصویر پسله
نهانی، در خفا، پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاله
تصویر گاله
غنده و گلولۀ پنبه
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوله
تصویر گوله
کوزۀ آبخوری
مخفّف واژۀ گلوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسله
تصویر بسله
خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسنه
تصویر گسنه
گرسنه، انسان یا حیوان که معده اش خالی و محتاج غذا باشد، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسله
تصویر غسله
شست ابزار شوی ابزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلش
تصویر گسلش
عمل گسلیدن و گسیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسته
تصویر گسته
هر چیز زشت و پلید، فضله چارپایان
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق گلوله را گویند، مانند، گلوله آتش، گلوله برف، گلوله نخ و یخ و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
گاورسهای طلا و نقره، انگاره زر و سیم که هنوز آنرا پهن نکرده و سکه نزده باشند: بر گهله هجرانت کنون رانی کفشیر بر گهله داغش بر کفشیر نرانی. (منجیک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیله
تصویر گیله
نام جایی و مقامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسله
تصویر پسله
((پَ سَ یا س ِ لِ))
جای نهانی، پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
غایط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
((لَ یا لِ))
دور، مقابل نزدیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
((پس.))
پسوند دال بر تصغیر است، پر گاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
((لِ))
کیسه بزرگ جوال، پنبه زده شده که آماده ریسیدن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسته
تصویر گسته
((گَ تَ یا تِ))
هرچیز زشت و پلید، فضله چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسته
تصویر گسته
زشت، سرگین
فرهنگ فارسی عمید
دزدی، زنبیل و سبدی که طعام و جامه و بار مینماید در وی نهند، زن دندان ریخته، بیماری سل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله
تصویر گله
شکوه، شکایت، اظهار دلتنگی
گله کردن: شکوه کردن، شکایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گله
تصویر گله
رمۀ گاو و گوسفند و سایر چهارپایان، رمه، گروه، دسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سله
تصویر سله
ظرفی که از شاخه های نازک درخت برای میوه یا چیز های دیگر ببافند، سبد، زنبیل
طبقۀ نازکی از لای که پس از بارندگی یا آب دادن اراضی رسی روی زمین می بندند و سفت می شود و در زمین های زراعتی مانع سبز شدن گیاه می شود باید آن را با وسایل مخصوص بشکنند و کود حیوانی به زمین بدهند
فرهنگ فارسی عمید
شکایت کردن، عارض شدن رنجش از کسی گله و رمه گوسفند و شتر و خر و گاو و آهو و امثال آن باشد، دسته حیوانات و سایر چهارپایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسل
تصویر گسل
در بعضی ترکیبات بمعنی گسلنده آید: جان گسل پیمان گسل مهر گسل
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی از تیره صلیبیان که چهار گونه از آن تاکنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند، زله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سله
تصویر سله
((سَ لَّ یا لُِ))
سبد، زنبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسل
تصویر گسل
((گُ س))
با بعضی واژه ها، معنای گسلنده می دهد. مانند، پیمان گسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسل
تصویر گسل
((گُ سَ))
شکست در بخشی از پوسته جامد زمین که باعث جابه جایی چینه ها می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گله
تصویر گله
گوشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گله
تصویر گله
توده (هرچیز)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گله
تصویر گله
((گَ لَّ یا لُِ))
رمه، رمه گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گله
تصویر گله
دانه انگور که از خوشه جدا شده باشد
فرهنگ فارسی معین