جدول جو
جدول جو

معنی گسنه

گسنه
گرسنه، انسان یا حیوان که معده اش خالی و محتاج غذا باشد، حریص، آزمند
تصویری از گسنه
تصویر گسنه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گسنه

گسنه

گسنه
گسن. گشنه. گرسنه: در اراک (سلطان آباد) گوسنه. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گرسنه که در مقابل سیر باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) :
چنان کرد هرچند سالار بود
که بد گسنه و سخت ناهار بود.
اسدی.
آن پیر گسنه را که نبود آه در جگر
آروغ امتلا زند اکنون ز خوان شکر.
کمال (از آنندراج).
و رجوع به گرسنه شود
لغت نامه دهخدا

اسنه

اسنه
سنان ها، قطعه های آهن نوک تیز که بر سر چوب دستی یا نیزه نصب کنند، سرنیزه ها، جمعِ واژۀ سنان
اسنه
فرهنگ فارسی عمید