- گسسته
- پاره شده، بریده شده، گسیخته
معنی گسسته - جستجوی لغت در جدول جو
- گسسته
- جدا شده منقطع، دور شده قطع شده، پراکنده پریشانمقابل متراکمانبوه: آن آمدن ابر گسسته نگر از دور گویی زکلنگان پراکنده قطاریست. (فرخی)، رها شده، از بین رفته نابود شده، وامانده (از راه رفتن) کوفته، باز شده گشاده: تنش جای دیگر دگر جای سر گشاده سلیح و گسسته کمر، ویران کرده درهم ریخته
- گسسته ((گُ سَ تِ))
- جدا کرده، از هم جدا شده، باز شده
- گسسته
- Ruptured
- گسسته
- rompido
- گسسته
- gebrochen
- گسسته
- pęknięty
- گسسته
- разорванный
- گسسته
- розірваний
- گسسته
- gescheurd
- گسسته
- टूट गया
- گسسته
- yırtılmış
- گسسته
- imepasuka
- گسسته
- ฉีกขาด
- گسسته
- ছিঁড়ে যাওয়া
- گسسته
- پھٹا ہوا
- گسسته
- ممزّقٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ملعون، نحص، نحس، نامبارک
خبیث، ملعون، پلید، ناپاک
بریدن، جدا کردن، بریده شدن، جدا شدن، برای مثال ورا خواندند اردوان بزرگ / که از میش بگسست چنگال گرگ (فردوسی - ۶/۱۳۹) ، کنایه از پراکندن، تمام شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن
پلید و ناپاک
منقطع گشتن، پاره شدن، جدا کردن
فصل، انقطاع
هر چیز زشت و پلید، فضله چارپایان
زشت، سرگین