جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گجسته

گجسته

گجسته
از پهلوی گجستک. ملعون. رجیم. مقابل خجسته، به آفرین و مرحوم. رجوع به گجستک شود
لغت نامه دهخدا

گسسته

گسسته
جدا شده منقطع، دور شده قطع شده، پراکنده پریشانمقابل متراکمانبوه: آن آمدن ابر گسسته نگر از دور گویی زکلنگان پراکنده قطاریست. (فرخی)، رها شده، از بین رفته نابود شده، وامانده (از راه رفتن) کوفته، باز شده گشاده: تنش جای دیگر دگر جای سر گشاده سلیح و گسسته کمر، ویران کرده درهم ریخته
فرهنگ لغت هوشیار