جدول جو
جدول جو

معنی گسست - جستجوی لغت در جدول جو

گسست
فصل، انقطاع
تصویری از گسست
تصویر گسست
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسسته
تصویر گسسته
پاره شده، بریده شده، گسیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسستن
تصویر گسستن
بریدن، جدا کردن، بریده شدن، جدا شدن، برای مثال ورا خواندند اردوان بزرگ / که از میش بگسست چنگال گرگ (فردوسی - ۶/۱۳۹)، کنایه از پراکندن، تمام شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
جدا شده منقطع، دور شده قطع شده، پراکنده پریشانمقابل متراکمانبوه: آن آمدن ابر گسسته نگر از دور گویی زکلنگان پراکنده قطاریست. (فرخی)، رها شده، از بین رفته نابود شده، وامانده (از راه رفتن) کوفته، باز شده گشاده: تنش جای دیگر دگر جای سر گشاده سلیح و گسسته کمر، ویران کرده درهم ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسستن
تصویر گسستن
منقطع گشتن، پاره شدن، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسسته
تصویر گسسته
((گُ سَ تِ))
جدا کرده، از هم جدا شده، باز شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسستن
تصویر گسستن
((گُ سَ تَ))
بریدن، جدا کردن
فرهنگ فارسی معین
разорванный
دیکشنری فارسی به روسی
ছিঁড়ে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گلست
تصویر گلست
گرست، بسیار مست، سیاه مست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمست
تصویر گمست
نوعی بلور به رنگ سرخ یا زرد، نوعی جواهر ارزان و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدست
تصویر گدست
وجب، فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، وژه، بدست، پنک، شبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدست
تصویر گدست
وجب بدست
فرهنگ لغت هوشیار
توضیح رشیدی و جهانگیری و فرهنگ نظام این کلمه را در کاف تازی آورده اند و مولف برهان در هر دو ضبط کرده است. ولف در فهرست شاهنامه کبست و گبست هر دو را آورده اما اصح کاف تازی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرست
تصویر گرست
مست
فرهنگ لغت هوشیار