جدول جو
جدول جو

معنی گزد - جستجوی لغت در جدول جو

گزد
(گِ)
ده کوچکی است از دهستان سنگان بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، واقع در 52000گزی جنوب میرجاوه و 5000گزی خاور راه فرعی میرجاوه به خاش و دارای 35 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزل
تصویر گزل
(دخترانه)
زیبا، نامی ترکمنی است، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هزد
تصویر هزد
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سگ لاب، قندس، سقلاب، بیدست، سمور آبی، بیدستر، بادستر، ویدستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزد
تصویر رزد
حریص در خوردن، پرخور، بسیار خوار، حریص، شکم پرست، رس، رژد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد
تصویر گرد
ذرات ریز خاک که به هوا برود، خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد، غبار
خاک، زمین، کنایه از قبر
کنایه از فایده
کنایه از رد، اثر
کنایه از غم
پسوند متصل به واژه به معنای گردنده مثلاً جهان گرد، بیابان گرد، دوره گرد، ولگرد
گرد انگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن
گرد برآوردن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد برانگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد کردن: گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
گرد و خاک کردن: گرد و غبار برپا کردن، گرد برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزد
تصویر نزد
پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی، در نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزک
تصویر گزک
فرصت و موقع مناسب برای کاری
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزد
تصویر مزد
آنچه در برابر کاری گرفته شود، اجرت، پاداش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دزد
تصویر دزد
کسی که مال دیگران را بی خبر و پنهانی ببرد، آنکه چیزی از دیگران بدزدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزد
تصویر جزد
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، زانه، زلّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چزد
تصویر چزد
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، جزد، زانه، زلّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزا
تصویر گزا
گزاییدن، گزند رساندن، نیش زدن، گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزند
تصویر گزند
آسیب، آزار، آفت، رنج، چشم زخم
گزند خوردن: آسیب دیدن
گزند دیدن: آسیب دیدن، صدمه دیدن
گزند رساندن: آسیب رساندن، صدمه زدن
گزند رسانیدن: آسیب رساندن، صدمه زدن، گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گند
تصویر گند
سپاه، لشکر
تخم، خایه، بیضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گند
تصویر گند
بوی بد، بوی ناراحت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 62 هزارگزی جنوب درمیان و 9 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. هوای آن گرم و دارای 535 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. طوایف سلیمانی در اطراف این ده سکنی دارند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار، واقع در 66000گزی خاور گاوبندی، کنار راه فرعی اشکنان به لامرد وهوای آن گرم و دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود و محصول آن غلات، خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ دِ)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 60 هزارگزی جنوب درمیان و 15 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی درح. هوای آن گرم و دارای 24 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شلغم و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه شهرستان بم، واقع در 9000گزی باختر بم به کرمان و دارای 35 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ)
گیاهی است که آن را صره کیک گویند. (شعوری ج 2 ورق 305)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ دُ قَ)
دهی است از دهستان چایپاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، واقع در 16 هزار و پانصدگزی شمال باختری قره ضیاءالدین و 7 هزارگزی شمال ارابه رو قوردل به قره ضیأالدین. هوای آن معتدل و دارای 146 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ شِ)
دهی است از دهستان حمداوی بخش لنگۀ شهرستان لار، واقع در 122000گزی شمال باختر لنگه شمال کوه چیرو. هوای آن گرم و دارای 138 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود و محصول آن غلات، خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ گَ)
ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان، واقع در 35 هزارگزی شمال شوسۀ خاوری رفسنجان و 22 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به کرمان. دارای 3 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ رَ / رِ)
دهی است از دهستان چغارپور بخش خورموج شهرستان بوشهر، واقع در 36000گزی جنوب خورموج و 4000گزی باختر رودمند. هوای آن گرم و دارای 1042 تن سکنه است. آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات، خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ رَ / رِ)
ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان، واقع در 65000گزی خاور رفسنجان و 10000گزی شمال شوسۀ رفسنجان به کرمان و دارای 41 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
دهی است از دهستان تنکابن مازندران. (ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 143)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دزد
تصویر دزد
سارق، کسی که میدزدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزد
تصویر رزد
بسیار خوار پر خور اکول، حریص
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد
تصویر گرد
حلقوی، دور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزک
تصویر گزک
نقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دزد
تصویر دزد
سارق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزد
تصویر مزد
اجرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزند
تصویر گزند
صدمه، بلا، آفت، آصیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گود
تصویر گود
عمیق
فرهنگ واژه فارسی سره