جدول جو
جدول جو

معنی گریدن - جستجوی لغت در جدول جو

گریدن
خراشیدن، میل کردن، گشت سیر نمودن
تصویری از گریدن
تصویر گریدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگریدن
تصویر نگریدن
نگریستن، نگاه کردن، دیدن، نگریدن
فرهنگ فارسی عمید
دیدن نظرکردن، دقت کردن توجه کردن: چون بنگرید بهزاد بود برادرخویش، نظرکردن کوکبی بکوکب دیگر، تفکرکردن اندیشیدن یا نگریدن بزیر خویشتن، ملاحظه زیردستان و فروتران را کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
قطع کردن، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چریدن
تصویر چریدن
علف خوردن جانوران علفخوار در چراگاه چرا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریدن
تصویر خریدن
پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن، ضد فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریدن
تصویر تریدن
بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریدن
تصویر سریدن
لغزیدن، سرخوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریدن
تصویر شریدن
تراویدن و ترشح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
پر شدن، انباشته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
آواز ترسناک و مهیب برآوردن، برای مثال به غول سیه بانگ برزد خروس / درآمد به غریدن آواز کوس (نظامی۵ - ۷۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریدن
تصویر سریدن
لیز خوردن، سر خوردن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرییدن
تصویر گرییدن
گریستن، گریه کردن، اشک ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیدن
تصویر گزیدن
گاز گرفتن، دندان گرفتن، نیش زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزیدن
تصویر گرزیدن
شکوه کردن، زاری کردن، توبه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریدن
تصویر شریدن
ریختن پیاپی آب از بالا به پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردیدن
تصویر گردیدن
دور زدن، چرخیدن، گشتن، برای مثال بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان / به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم (سعدی۲ - ۵۱۵)، تغییر کردن، شدن، برای مثال نگردم از تو تا بی سر «نگردم» / ز تو تا درنگردم بر نگردم (نظامی۲ - ۲۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریدن
تصویر دریدن
پاره کردن، چاک دادن، شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریون
تصویر گریون
هر نوع بیماری پوستی همراه با بثورات، قوبا، بریون، گر، گوارون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرویدن
تصویر گرویدن
ایمان آوردن، باور کردن، به کسی یا چیزی عقیده پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریدن
تصویر پریدن
پرواز کردن، بال و پر زدن پرندگان در هوا، جهیدن، جستن از جا به طور ناگهانی، بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین و آمونیاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چریدن
تصویر چریدن
گردش کردن و علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن، کنایه از بهره بردن از غذا و تمتعات دیگر، برای مثال شما دست شادی و خوردن برید / به یک هفته ایدر چمید و چرید (فردوسی - ۴/۳۵۰)، کنایه از خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریان
تصویر گریان
در حال گریستن، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک ریز، اشک بار، اشک فشان، اشک باران، گرینده، گریه مند، گریه گر، گریه ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیدن
تصویر گزیدن
پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریدن
تصویر خریدن
به تصرف خود درآوردن چیزی با دادن بهای آن
کنایه از به دست آوردن اطاعت کسی با پرداختن پول مثلاً تا وقتی پول داری می توانی همه را بخری،
کنایه از نجات دادن از آسیب یا نابودی مثلاً آبرویم را خرید،
کنایه از پذیرفتن مثلاً برای خودمان شر خریدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریدن
تصویر طریدن
دزدیدن سرقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
آواز بلند کردن فریاد زدن خروشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرزدن
تصویر گرزدن
شعله زدن مشتعل شدن الو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیدن
تصویر گردیدن
دور زدن، گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریان
تصویر گریان
گرینده، باکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرویدن
تصویر گرویدن
ایمان آوردن، تصدیق نمودن، قبول و اذعان کردن، تصدیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیدن
تصویر گزیدن
انتخاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرییدن
تصویر گرییدن
گریستن اشک ریختن: و بر مظلومی ها ببل و درد دل او میگریند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریون
تصویر گریون
مرضی است که آنرا قوبا نامند
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری افسانه یی که ترکیبی است از تن شیر سروبال عقاب گوش اسب و دارای تاجی است شبیه بالت شنای ماهی
فرهنگ لغت هوشیار