جدول جو
جدول جو

معنی گریبانگیر - جستجوی لغت در جدول جو

گریبانگیر
(تَ / تِ خوَرْ / خُرْ)
گریبان گیرنده. مبتلاسازنده. دامنگیر. رجوع به گریبانگیر شدن شود
لغت نامه دهخدا
گریبانگیر
آنکه گریبان کسی را بگیرد، مبتلا سازنده دامنگیر
تصویری از گریبانگیر
تصویر گریبانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
گریبانگیر
مبتلا سازنده، دامن، گیر
تصویری از گریبانگیر
تصویر گریبانگیر
فرهنگ فارسی معین
گریبانگیر
دچار، مبتلا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گریبان گیر
تصویر گریبان گیر
آنکه گریبان کسی را بگیرد، گیرندۀ گریبان، کنایه از کاری که بر عهدۀ شخصی بیفتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریبانگه
تصویر گریبانگه
جای گریبان، گلو، گردن
فرهنگ فارسی عمید
(گِ گَهْ)
مخفف گریبانگاه است. جای گریبان. گلو. گردن:
جاوید باد عمر تو و دشمنان تو
چنگ اجل گرفته گریبانگه امل.
سوزنی.
رجوع به گریبان شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. (برهان) (جهانگیری). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب. (آنندراج) :
وز دست چو سنگ تو نمی یابد
مؤذن بمثل یکی گریبانی.
ناصرخسرو.
چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت
دیگران را چه دهی خیره گریبانی.
ناصرخسرو.
چو بنمود در تسملو آن زره
گریبانی از اوحدی گفت زه.
نظام قاری (دیوان ص 182).
بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی
چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا.
اسماعیل ایمانی (از آنندراج).
، پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ دَ)
مبتلا گردیدن به کسی یا چیزی. دچار شدن. دامن گیر شدن
لغت نامه دهخدا
جای گریبان گلو گردن: جاوید باد عمر تو و دشمنان تو چنگ اجل گرفته گریبانگه امل. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبانگیر شدن
تصویر گریبانگیر شدن
مبتلا شدن کسی بکسی دیگر یا چیزی دچار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبانی
تصویر گریبانی
جامه ای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریبانگیر شدن
تصویر گریبانگیر شدن
((~. شُ دَ))
دچار شدن، دامن گیر شدن
فرهنگ فارسی معین