گریبان گیر گریبان گیر آنکه گریبان کسی را بگیرد، گیرندۀ گریبان، کنایه از کاری که بر عهدۀ شخصی بیفتد فرهنگ فارسی عمید
گریبانگه گریبانگه جای گریبان گلو گردن: جاوید باد عمر تو و دشمنان تو چنگ اجل گرفته گریبانگه امل. (سوزنی) فرهنگ لغت هوشیار
گریبانگه گریبانگه مخفف گریبانگاه است. جای گریبان. گلو. گردن: جاوید باد عمر تو و دشمنان تو چنگ اجل گرفته گریبانگه امل. سوزنی. رجوع به گریبان شود لغت نامه دهخدا
گریبانی گریبانی منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند فرهنگ لغت هوشیار