جدول جو
جدول جو

معنی گرگ - جستجوی لغت در جدول جو

گرگ
پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذئب، ذیب، اغبر، سرحان، سمسم
گرگ باران دیده: کنایه از شخص مجرب، کارآزموده، سختی کشیده و سرد و گرم چشیده، می گویند گرگ بچه از باران می ترسد و موقع باران از لانه بیرون نمی آید اما اگر اتفاقاً در بیابان بود و باران گرفت و دید آسیبی به او نمی رسد دیگر نمی ترسد، بعضی گرگ بالان دیده گفته اند یعنی گرگی که یکبار به دام افتاده و جان به در برده، گرگ پالان دیده
گرگ پیر: کنایه از پیر جنگ دیده و کارآزموده، برای مثال ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر / که گرگینه پوشد به جای حریر (نظامی۵ - ۸۲۹)
کنایه از زیرک، مکار
تصویری از گرگ
تصویر گرگ
فرهنگ فارسی عمید
گرگ
(سَ / سِ)
پارسی باستان ورکانا، اوستایی وهرکه (گرگ) ، پهلوی گورگ، هندی باستان ورکه (گرگ) ، ارمنی گل، کاشانی ور، ورگ، ورگ، مازندرانی ورگ، کردی ورگ، افغانی لوگ، اسّتی برق یا بیرق، بیرنق، بلوچی گورگ، گورک، یودغاورگ، یغنابی ارک جانوری است وحشی از تیره گربه سانان از راستۀ گوشتخواران که در روسیه و نروژ و امریکای شمالی فراوان است و در ایران نیز هست. جانور خطرناکی است و به چارپایان و انسان به هنگام گرسنگی حمله میکند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). معروف است، گویند اگر گرگی را بنزدیک دهی درزیر خاک کنید هیچ گرگ جانب آن ده نگاه نکند، اگر سرگرگ را در برج کبوتر آویزند هیچ حیوان موذی گرد آن برج نگردد، و اگر در جائی که گوسفندان میخوابند دفن کنند همه گوسفندان بتدریج بمیرند، و اگر دم او را درجائی که علف خوار گاو باشد بیاویزند آن گاو علف نخورد هرچند گرسنه باشد، و اگر سرگین او را در جایی بخورکنند موشانی که در آن توابع باشند همه آنجا جمع شوند، و اگر زنی بر بالای شاش گرگ بشاشد هرگز آبستن نشود. (برهان) (آنندراج). ابن الارض. ابن والدن. (المرصع). ارسنج. (منتهی الارب). ابوعسیله. (المرصع). ابوعسله. (المزهر). ابوجاعده. ابوجعده. ابوجعده. (السامی). ابورعله (ا ر / ر ل ) . (منتهی الارب). ابوسلعامه. رجوع به همین مدخل شود. ابوالغطلّس. رجوع به همین مدخل شود. ابوکاسب. رجوع به همین مدخل شود. ابومعطه. رجوع به همین مدخل شود. تبن. (منتهی الارب). خیدع.خیعس. خنیتعور. خاطف. خمع. خیلع. خلیعه.خولع. دلهم. دعلج. دأل. ذألان. ذأله. ذعبان. ذئب. رئبال. سمیدع. سرحان. سلقامه. سمام. سبد. شیمذان. شیذمان. طلو. طهی. طبس. عمرد. علوش. عولق. عسوس. عسعس. عسعاس. عجوز. عسلق. جمع آن عسالق. قلوب. قلّیب. قاعب. کساب. کتع. لعلع. لعین. لذلاذ. لغوس. لوشب. مرّخ. ملاذ. نشبه. نهشل. ولاّس. ورقاء. هملع. هلبع. هطل. (منتهی الارب). هلابع:
گرگ را کی رسد صلابت شیر
باز را کی رسد نهیب شخیش.
رودکی.
چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه و زاغ وز گرگ بی خبرا.
رودکی.
به بازی و خنده گرفتن نشست
شغ گاو و دنبال گرگی به دست.
فردوسی.
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آردهمی میش و گرگ.
فردوسی.
کجا نبرد بود درفتد میان سپاه
چو گرگ گرسنه اندر فتد میان غنم.
فرخی.
ابله آن گرگی که او نخجیر با شیران کند
احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند.
منوچهری.
سماع مطربان بگرد او درون
زئیر شیر و گرگ پر عوای او.
منوچهری.
به حقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد که ضرر گرگان و ددگان بسته گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 385).
مانده بچنگال گرگ مرگ شکاری
گرچه ترا شیر مرغزار شکار است.
ناصرخسرو.
گرنه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب.
ناصرخسرو.
شد آن لشکر بوش پیش طورگ
دوان چون رمۀ میش در پیش گرگ.
اسدی.
گرگ با میش در بیابان جفت
عدل بیدار گشت و فتنه بخفت.
سنایی.
یوسف از گرگ چون کند نالش
که بچاهش برادر اندازد.
خاقانی.
یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام
وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب.
خاقانی.
تویی که در حرم دولتت بنقل طباع
موافقت دهد ایام گرگ را با میش.
ظهیر فاریابی.
گرگ اگر با تو نماید روبهی
هین مکن باور که ناید روبهی.
مولوی.
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود.
سعدی.
گر از چنگال گرگم درربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی.
سعدی.
با عدل او شبان نتواند که گرگ را
در حفظ گوسفند کند از سگ امتیاز.
ابن یمین.
- امثال:
از گرگ شبانی نیاید.
با شبان گله می برد و با گرگ دنبه میخورد.
به گرگ گفتند تو را چوپانی داده اند، بگریست. گفتند: چرا گریی ؟ گفت، ترسم دروغ باشد.
توبه گرگ مرگ است.
دنبه را به گرگ سپردن.
گرگ در لباس میش، به ظاهر آراسته به باطن پلید.
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده، کسی که بدون تقصیر متهم شده باشد.
گرگ دیدن مبارک است، ندیدن مبارکتر.
گرگ را گرفتند پندش دهند گفت سرم دهید گله رفت.
گرگ میزبان کلاغ است.
گرگ همیشه گرسنه است.
گفت در ره موسیم آمد به پیش
گرگ بیند دنبه اندر خواب خویش.
جلال الدین رومی.
مثل گرگ یوسف، کنایه از متهم بی گناه:
شها تو شیر خدایی من آن سگ در تو
که بی گناه تر از گرگ یوسفم حقا.
مجیر بیلقانی.
ز گفتار بدگوی چون گرگ یوسف
ز تلبیس بدخواه چون شیر مادر.
عمعق بخاری.
نایداز گرگ پوستین دوزی:
از بدان نیکوئی نیاموزی
ناید از گرگ پوستین دوزی.
نصیب گرگ بیابان شود چنین دختر
بهیریا. (الفاظ الادویه). بهیریا همان بلیله است که دوایی است قابض و طبیعت آن سرد و خشک است در دویم و سیم و معرب آن بلیلج است. رجوع به بلیله شود
لغت نامه دهخدا
گرگ
(گَ)
حیوانی را گویند که گر داشته باشد یعنی جرب داشته باشد و آن جوششی است با خارش بسیار. (برهان) (آنندراج). با اول مفتوح کسی را و چهارپائی را گویند که ’گر’ برآورده باشند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
گرگ
منزل اول از شیراز تا دیه گرگ از نواحی شیراز است. (فارسنامۀ ابن البلخی). از فول نو تا دیه گرگ پنج فرسنگ، از او تا شهر شیراز پنج فرسنگ. (نزهه القلوب ص 185)
لغت نامه دهخدا
گرگ
(گُ)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز، واقع در 8 هزارگزی جنوب رامهرمز و 4 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خف آباد. منطقه ای است گرمسیری و مالاریائی دارای 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه رامهرمز تأمین میشود و محصول آن غلات و برنج و کنجد و بزرک است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ جلالی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
گرگ
(گَ رَ)
آن دو قطعه ریسمان باشد هر کدام به شکل چنبر که چهارسر آن را بهم متصل کرده اند به سقف آویزند و خربزه و یا هندوانه بدان بیاویزند (لهجۀ قزوین و گیلان)
لغت نامه دهخدا
گرگ
پستانداری است از راسته گوشتخواران و از تیره سگان بجثه سگی قوی هیکل که در سراسر اروپا و شمال و مرکز آسیا و سراسر آمریکا و افریقا و استرالیا وجود دارد. گرگ گوشتخواری بسیار شرور و جنگجو و محیل است و آفتی بزرگ برای دامها خصوصا گله های گوسفند میباشد. پوست گرگ ایران خاکستری رنگ و دارای لکه های سیاه است و آنرا جهت آستر لباس بکار برند ذئب، جمع گرگان گرگها. یا گرگ اجل. (تشبیهی) مرگ موت: گرگ اجل یکایک از این گله می برد وین گله را ببین که چه آسوده میچرد. (اوحدی) یا گرگ باران دیده. شخص آزموده و محیل مجرب و زیرک. توضیح گویند گرگ از باران می ترسد و در باران از سوراخ خود بیرون می آید اما همینکه در صحرا باشد و باران بخورد دیگر ترسش میریزد. اما رشیدی پالان دیده را (بمناسبت آنکه بازیگران گرگ را پالان بندند خ) ترجیح داده. بعضی از معاصران اصل را گرگ بالان دیده دانند و بالان را بمعنی دام گیرند یعنی گرگی که یکبار بدام گرفتار شده باشد، اما استعمال قدما موید قول اول است: زباران کجا ترسد آن گرگ پیر که گر گینه پوشد بجای حریر. (نظامی) نیست دلگیر از زر قلبی که در کارش کنند یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است. (صائب) گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد ولی نیست بیم از گریه ام این گرگ باران دیده را. (محمد قلی سلیم) یا گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده. بکسی اطلاق شود که او را متهم بتقصیری کنند که از وی سر نزده (اشاره بداستان یوسف که برادران او را بچاه انداختند و بپدر خود گفتند گرگ او را دریده)، محیل زیرک. یا گرگ پیر. پیر مرد محیل و زیرک: پس برآن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود و از آن نوع بسیار دیده، (استعاره) دنیا جهان: بده تا روم بر ملک شیر گیر بهم برزنم دام این گرگ پیر. (حافظ)، در بازیهای که بین کودکان متداول است بشخصی اطلاق شود که بحکم قرعه انتخاب میگردد و او باید دنبال دیگران بدود تا یکی را گرفتار کند. یا گرگ تیر خورده. مایوس و خشمگین. یا گرگ عزیز مصر. گرگی که متهم بخوردن یوسف شد، متهم بیگناه. یا گرگ سیمین سم. غالب قوی پرزور، دنیا روزگار. یا گرگ فتنه گر. دنیا یا گرگ فسونگر. دنیا. یا گرگ کهن. آزموده مجرب. یا گرگ مسیحا دم. صبح
فرهنگ لغت هوشیار
گرگ
((گُ))
جانوریست پستان دار و گوشت خوار شبیه سگ اما بسیار خطرناک و وحشی با رنگ سفید، خاکستری، خرمایی و صدایی زوزه مانند
گرگ باران دیده: کنایه از آدم باتجربه و کهنه کار
تصویری از گرگ
تصویر گرگ
فرهنگ فارسی معین
گرگ
ذئب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرگ
دیدن گرگ دشمن است خود را از او نگهدارد - یوسف نبی (ع)
گرگی که زوزه میکشد: شخصی میخواهد از شما سبقت بگیرد
گرگهایی که به صف راه میروند: همسایه های بیرحم
- لوک اویتنهاو
اگر بیند گرگ او را بدرید، دلیل که زن طلاق دهد. اگر بیند گرگ را بکشت و گوشت او بخورد، دلیل که به قدر آن میراث یابد. محمد بن سیرین
گرگی که زوزه میکشد:
شخصی میخواهد از شما سبقت بگیرد
گرگهایی که به صف راه میروند:
همسایه های بیرحم
۱ـ دیدن گرگ در خواب، نشانه آن است که یکی از زیردستان اسرار شما را فاش می کنند. ۲ـ اگر خواب ببینید گرگی را می کشید، علامت آن است که دشمنان موذی خود را شکست خواهید داد. ۳ـ شنیدن زوزه گرگ در خواب، علامت آن است که اتحادی نهانی، شما را در رقابتی صادقانه، به شکست می کشاند.
دیدن گرگ دشمن است خود را از او نگهدارد.
اگر بیند گرگ او را بدرید، دلیل که زن طلاق دهد.
اگر بیند گرگ را بکشت و گوشت او بخورد، دلیل که به قدر آن میراث یابد.
دیدن گرگ بر سه وجه است. اول: زن. دوم: کنیزک. سوم: خادم.
هر چند که گرگ می تواند احساس بیم از خطر ناشناخته هایی که در کمین شما نشسته اند را به تصویر کشد، اما اغلب اوقات گرگ در رویا تنها ترس است. ترس یکی از واکنش های غریزی ما در برابر شرایط است، پس به صورت یک حیوان به تصویر کشیده می شود. ممکن است ما خود را اسیر این احساسات غریزی بیابیم. گرگ همان طور که در داستان های پریان به تصویر کشیده می شود نمایانگر ترس زنانه از جنسیت مردانه است، خشم و خواسته های جسمانی سرکوب شده، عواطف و احساساتی که از آن هراس دارید.
دیدن گرگ در خوابتان نمادی از نجات، زیبایی، تنهایی، رمز و راز، اعتماد به نفس و غرور است. شما قادرید که در بالا پایین های مختلف اجتماعی آرامشتان را حفظ کنید و به راحتی و با وقار، با هر موقعیتی منعطف شوید. شما خودتان تنها بودن را انتخاب می کنید. به تعبیر منفی، گرگ بیانگر خصومت، پرخاشگری یا آب زیر کاهی است. ممکن است بازتابی از یک موقعیت غیر قابل کنترل یا نیروی همه گیر در زندگی تان باشد. این به یک وسواس، اعتیاد یا چیزی فرای کنترل شما اشاره دارد. دیدن گرگ سفید در خوابتان نشانه ای از شجاعت و پیروزی است. شما توانایی دارید که حتی در تاریک ترین ساعات هم نور را ببینید. دیدن گرگ سیاه در خوابتان بیانگر سایه شماست. ویژگی هایی از گرگ هست که شما از تایید و ایجادش در خودتان سرباز می زنید. خواب دیدن اینکه یک گرگ را می کشید بیانگر خیانت است. راز های خاصی به شما نمایش داده خواهد شد. اگر شما در خوابتان توسط یک گرگ تعقیب می شوید، بیانگر این است که مشتاق نیستید با یک مساله روبرو شوید که به صورت منفی روی زندگی تان اثر می گذارد. به جایش از آن فرار می کنید. شنیدن زوزه ی گرگ در خوابتان بیانگر درخواست کمک از کسی در زندگی بیداری تان است. خواب دیدن اینکه شما گرگ هستید بیانگر این است که تمایل دارید کمی تنهایتان گذارند. شاید شما وارد یک دوره ی سخت می شوید و می خواهید که روی پای خودتان بایستید. شما حس ضد اجتماعی بودن دارید. تعبیر خواب گرگ به گفته معبرین غربی گرگ در خواب نماد زندگی، زیبایی، تنهایی، راز، اعتماد به نفس و غرور است. دیدن گرگ در خواب بر دو وجه مثبت و منفی است. جنبه مثبت با دیدن این خواب شما می توانید خونسردی خود را در هر شرایطی حفظ کنید. جنبه منفی دیدن گرگ در خواب بیانگر دشمنی و تهاجم است.
۱ـ دیدن گرگ در خواب، نشانه آن است که یکی از زیردستان اسرار شما را فاش می کنند.
۲ـ اگر خواب ببینید گرگی را می کشید، علامت آن است که دشمنان موذی خود را شکست خواهید داد.
۳ـ شنیدن زوزه گرگ در خواب، علامت آن است که اتحادی نهانی، شما را در رقابتی صادقانه، به شکست می کشاند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تگرگ
تصویر تگرگ
قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، ژاله، سنگچه، شخکاسه، شهنگانه، پسکک، پسنگک، سنگرک، سنگک، یخچه، آب بسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگر
تصویر گرگر
تخت، تخت پادشاهی
دادگر، از نام های باری تعالی، گروگر، برای مثال چو بیچاره گشتند و فریاد جستند / بر ایشان ببخشود دادار گرگر (دقیقی - ۱۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
گرگ بودن. عمل گرگ کردن. درندگی:
به گرگی ز گرگان توانیم رست
که بر جهل جز جهل نارد شکست.
نظامی.
شبانی پیشه کن بگذار گرگی
مکن با سربزرگان سربزرگی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
سرکوبی را گویند که به جهت گرفتن قلعه از سنگ و گل و چوب سازند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
رود کارون از درخزینه تا محل دیگری که به بندقیر موسوم است. این رود به دو شعبه تقسیم میشود، یکی از شعب آن را شعبه کوچک یا گرگر گویند. این شعبه مصنوعی است و ظاهراً در زمان اردشیر ایجاد شده است. رجوع به جغرافیای غرب ایران بهمن کریمی ص 43 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 76 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
نامی است از نام های خدای تعالی و معنی آن صانع الصنائع باشد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (غیاث) :
چو بیچاره گشتند و فریاد جستند
بر ایشان ببخشود یزدان گرگر.
دقیقی.
برآمد ز کوه آنکه آرام و جنبش
بدو داد در دهر یزدان گرگر.
ناصرخسرو.
، تخت پادشاهان را نیز گویند. (برهان) (غیاث) (جهانگیری) (آنندراج) :
وز پی تعظیم سکه اش را ز روهینای هند
شاه چین را چینیان دیهیم و گرگر ساختند.
خاقانی.
اگر... کر و کر گروگر گرگر گردون پایه اش را بر گردون نیفراختی... (درۀ نادره چ سید جعفر شهیدی ص 38)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ)
دهی از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 54000گزی شمال خاور کامیاران و 12000گزی جنوب خاور امیرآباد. هوای این منطقه کوهستانی و سردسیر است و دارای 840 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است در دو محل به فاصله دو کیلومتر واقع مشهور ببالا و پائین است. سکنۀبالا 570 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ گِ)
غله ای باشد گرد و سیاه رنگ از نخود کوچکتر و بعضی گویند نوعی از باقلاست و معرب آن جرجر باشد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). و آن را بصفاهان گرگر گویند. (آنندراج). دانه ای است سیاه و گرد که در گندم زارها روید و در گلپایگان ’گرگر’ گویند
لغت نامه دهخدا
(گِ رُ گِ)
دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان، واقع در 28000گزی شمال خاور همدان و 4000گزی شاهبداق. هوای آن سرد، دارای 108 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
در فرهنگ شعوری ج 2 ص 321 این کلمه به معنی زردچوبه که آن را زرده چاو نیز میگویند آمده و با حرف گاف مضموم ضبط داده شده ولی صحیح آن کرکم است. رجوع به کرکم شود
لغت نامه دهخدا
(گَ گِ)
مخفف گرگین. شخصی را گویند که صاحب گر باشد، یعنی علت جرب داشته باشد چه گن به معنی صاحب هم آمده است. (برهان) (آنندراج). اجرب. (لغت نامۀ حریری). جرباء. (بحر الجواهر) :
گر نخواهی رنج گر از گرگنان پرهیز کن
جهل گر است ای پسر پرهیز کن زین زشتگر.
ناصرخسرو.
رجوع به گرگین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ)
دلمل باشد و آن غله ای است که هنوز خوب نرسیده و گاهی در آتش بریان کنندو خورند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کرکن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
قصبه ای است در کلار. نصیرالدوله شهریاربن کیخسرو 717- 725 هجری قمری) قصبه و قصری و بازاری در گرگو ساخت که لابد همان کرکو است که در 850 هجری قمری اقامتگاه ملک اویس بن کیومرث در کرگوگردن بود و بدون شک همان کرکو یا گرگواست. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 206)
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
تیره ای از کورکور هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(گُ گِ شِ)
دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج، واقع در 11000گزی شمال باختر رزاب و 1000گزی خاور اتومبیل رو مریوان به رزاب. هوای آن سرد، دارای 220 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات ولبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری فدیشه. هوای آن معتدل. دارای 43 تن سکنه است. محصول آن غلات و تریاک. آب آنجا از قنات تأمین میشود. شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تگرگ
تصویر تگرگ
قطعه های یخ بسته باران که از آسمان به زمین می بارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگی
تصویر گرگی
درندگی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه به جرب مبتلی است گرگین: گر نخواهی رنج گراز گرگنان پرهیز کن جهل گراست ای پسر پرهیز کن زین زشت گر. (ناصر خسرو) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد و آنرا گاه در آتش بریان کنند و خورند دلمل
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران که برگهایش کامل و پنجه یی و گلهایش آبی یا بنفش و یا زردند و گل آذینش خوشه یی است. میوه این گیاه شبیه باقلا ولی کوچکتر از آنست و دانه هایش ریزتر از یک نخود و سیاه رنگ است و آنها را باقلای نبطی گویند. ازین گیاه بمنظور تغذیه دامها و از دانه اش جهت تغذیه انسان مانند غلات دیگر استفاده میشود باقلای مصری جرجر جرجر مصری باقلای قبطی ترمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگر
تصویر گرگر
((گَ گَ))
دادگر، یکی از نام های خداوند، تخت پادشاهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرگن
تصویر گرگن
((گُ گُ))
غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد، و آن را گاه در آتش بریان کنند و خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرگر
تصویر گرگر
((گُ گُ))
بسیار و پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تگرگ
تصویر تگرگ
((تَ گَ))
قطره های یخ بسته باران که از آسمان فرو ریزد، پسنگک
فرهنگ فارسی معین
دودی رنگ، دودی پر رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی