سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَبَزدوک، خَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، کَستَل، گوگال، تسینه گوگال، گوگَردانَک، بالش مار، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
گرو کردنی، گرو شده، چیزی که به گرو گذارده شده گروگان دادن: کسی یا چیزی را به عنوان گرو به کسی سپردن گروگان گرفتن: چیزی یا کسی را به عنوان گرو گرفتن تا آنچه می خواهند دریافت کنند
گرو کردنی، گرو شده، چیزی که به گرو گذارده شده گروگان دادن: کسی یا چیزی را به عنوان گرو به کسی سپردن گروگان گرفتن: چیزی یا کسی را به عنوان گرو گرفتن تا آنچه می خواهند دریافت کنند
گرگوار اول که او را گرگوار بزرگ نیزمیگویند، در 540م. در رم متولد شد و از سال 590 تا 604م. دارای مقام پاپی بود. وی موجد لیترچای و مناسک گرگواری میباشد، نمازی که بیاد فدا شدن خون عیسی در کلیسیا خوانده میشود، گرگوار دوم دررم بسال 669م. متولد شده و از سال 715 تا 731م. مقام پاپی را عهده دار بوده است، گرگوار سوم از سال 731 تا 741م. مقام پاپی را دارا بود، گرگوار چهارم از سال 824 تا 844م. پاپ بود، گرگوار پنجم از سال 996م. تا 999 پاپ بود، گرگوار ششم از 1044 به مقام پاپی رسید و در سال 1046م. کناره گیری کرد ولی من غیرمستقیم تا سال 1048م. عهده دار مقام پاپی بود، گرگوار هفتم در سوانا (تسکان) مابین سال 1015 و 1020 میلادی متولد شد و از 1073 تا سال 1085م. مقام پاپی داشت. او یکی از بزرگترین کشیشان رم بود و بواسطۀ مبارزه ای که علیه امپراطور آلمان هانری چهارم کرد مشهور شد، گرگوارهشتم در سال 1187م. به مقام پاپی رسید، گرگوار نهم در انای در حدود 1145م. متولد شد و از سال 1227 تا سال 1241م. مقام پاپی داشت، گرگوار دهم در سال 1229م. در پایزانس متولد شد واز سال 1271 تا سال 1276م. پاپ بود، گرگوار یازدهم در سال 1331م. در لیموژ متولد شد و از سال 1370 تا سال 1378م. پاپ بود، گرگوار دوازدهم در سال 1327م. در ونیز متولد شد و از سال 1406 تا سال 1415م. پاپ بود، گرگوار سیزدهم در سال 1502م. در بلنی متولد شد و از سال 1572 تا سال 1585م. پاپ بود و تقویم مسیحی را او اصلاح کرد، گرگوار چهاردهم بسال 1535م. در سوما متولد شد و از سال 1590 تا 1591 میلادی پاپ بود، گرگوار پانزدهم در سال 1554 در بلنی متولد شد و از سال 1621 تا سال 1623م. پاپ بود، گرگوار شانزدهم در سال 1765 در بلون متولد شد و از سال 1831 تا 1846م. پاپ بود. او کوشید که تشکیلات کلیسا را با جنبش آزادیخواهی همآهنگ سازد
گرگوار اول که او را گرگوار بزرگ نیزمیگویند، در 540م. در رم متولد شد و از سال 590 تا 604م. دارای مقام پاپی بود. وی موجد لیترچای و مناسک گرگواری میباشد، نمازی که بیاد فدا شدن خون عیسی در کلیسیا خوانده میشود، گرگوار دوم دررم بسال 669م. متولد شده و از سال 715 تا 731م. مقام پاپی را عهده دار بوده است، گرگوار سوم از سال 731 تا 741م. مقام پاپی را دارا بود، گرگوار چهارم از سال 824 تا 844م. پاپ بود، گرگوار پنجم از سال 996م. تا 999 پاپ بود، گرگوار ششم از 1044 به مقام پاپی رسید و در سال 1046م. کناره گیری کرد ولی من غیرمستقیم تا سال 1048م. عهده دار مقام پاپی بود، گرگوار هفتم در سوانا (تسکان) مابین سال 1015 و 1020 میلادی متولد شد و از 1073 تا سال 1085م. مقام پاپی داشت. او یکی از بزرگترین کشیشان رم بود و بواسطۀ مبارزه ای که علیه امپراطور آلمان هانری چهارم کرد مشهور شد، گرگوارهشتم در سال 1187م. به مقام پاپی رسید، گرگوار نهم در انای در حدود 1145م. متولد شد و از سال 1227 تا سال 1241م. مقام پاپی داشت، گرگوار دهم در سال 1229م. در پایزانس متولد شد واز سال 1271 تا سال 1276م. پاپ بود، گرگوار یازدهم در سال 1331م. در لیموژ متولد شد و از سال 1370 تا سال 1378م. پاپ بود، گرگوار دوازدهم در سال 1327م. در ونیز متولد شد و از سال 1406 تا سال 1415م. پاپ بود، گرگوار سیزدهم در سال 1502م. در بُلُنْی متولد شد و از سال 1572 تا سال 1585م. پاپ بود و تقویم مسیحی را او اصلاح کرد، گرگوار چهاردهم بسال 1535م. در سوما متولد شد و از سال 1590 تا 1591 میلادی پاپ بود، گرگوار پانزدهم در سال 1554 در بُلُنْی متولد شد و از سال 1621 تا سال 1623م. پاپ بود، گرگوار شانزدهم در سال 1765 در بلون متولد شد و از سال 1831 تا 1846م. پاپ بود. او کوشید که تشکیلات کلیسا را با جنبش آزادیخواهی همآهنگ سازد
نام پهلوانی ترکستانی بتقلید صاحبان فرهنگ و برهان در کاف عربی مرقوم شده و به تحقیق کاف عجمی است. (آنندراج). نام سپاه سالار ارجاسب که اسفندیار او را به کمند گرفت: یکی ترک بد نام او گرگسار ز لشکر بیامد بر شهریار. فردوسی. یکی ترک بد نام او گرگسار گذشته برو بر بسی روزگار. فردوسی. رجوع شود به مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 349 و 362 و یشتها تألیف پورداود جلد 2 ص 278
نام پهلوانی ترکستانی بتقلید صاحبان فرهنگ و برهان در کاف عربی مرقوم شده و به تحقیق کاف عجمی است. (آنندراج). نام سپاه سالار ارجاسب که اسفندیار او را به کمند گرفت: یکی ترک بد نام او گرگسار ز لشکر بیامد بر شهریار. فردوسی. یکی ترک بد نام او گرگسار گذشته برو بر بسی روزگار. فردوسی. رجوع شود به مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 349 و 362 و یشتها تألیف پورداود جلد 2 ص 278
مرهون. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (جهانگیری). رهینه. (مهذب الاسماء). شی ٔ یا شخصی که در مقابل وام یا برای اطمینان خاطر به رهن گذارند. چیزی که به گرو گذاشته میشود: ولیکن مراگروگانی بده تا من صبر کنم. (ترجمه طبری بلعمی). گروگان و این خواسته پرشتاب برم تازیان نزد افراسیاب. فردوسی. نواها که از شهرها یادگار گروگان ز ترکان چینی هزار. فردوسی. گروگان و این خواسته هر چه هست ز دینار و از تاج و تخت نشست. فردوسی. مرا دلی است گروگان و عشق چندین جای عجب تر از دل من دل نیافریده خدای. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 386). ولکن با احمد احکامها باید بسوگند و پسر را باید به گروگان اینجا یله کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268). دل به گروگان این جهان ندهم گرچه دل تو به دهر مرهون شد. ناصرخسرو. نان از دگری چگونه بربایی گر تو بمثل به نان گروگانی. ناصرخسرو. هزاران هزاران گروگان شده به آتش بدین جاهلانه مقال. ناصرخسرو. از محنت بازخر مرا یک ره گر چند به دست غم گروگانم. مسعودسعد. من که مسعودسعد سلمانم درکف جود تو گروگانم. مسعودسعد. هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم بو که در راه گروگان شدنم نگذارند. خاقانی. کاین طلب در تو گروگان خداست زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست. مولوی. ، بنده و عبد هم بنظر آمده. (برهان) ، مال که در میان نهند مسابقه و جز آن را که هر کس سبقت گیرد او را باشد، محبوس، زندانی: کعبه در شامی سلب چون قطره در تنگی صدف یا صدف در بحر ظلمانی گروگان آمده. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 380)
مرهون. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (جهانگیری). رهینه. (مهذب الاسماء). شی ٔ یا شخصی که در مقابل وام یا برای اطمینان خاطر به رهن گذارند. چیزی که به گرو گذاشته میشود: ولیکن مراگروگانی بده تا من صبر کنم. (ترجمه طبری بلعمی). گروگان و این خواسته پرشتاب برم تازیان نزد افراسیاب. فردوسی. نواها که از شهرها یادگار گروگان ز ترکان چینی هزار. فردوسی. گروگان و این خواسته هر چه هست ز دینار و از تاج و تخت نشست. فردوسی. مرا دلی است گروگان و عشق چندین جای عجب تر از دل من دل نیافریده خدای. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 386). ولکن با احمد احکامها باید بسوگند و پسر را باید به گروگان اینجا یله کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268). دل به گروگان این جهان ندهم گرچه دل تو به دهر مرهون شد. ناصرخسرو. نان از دگری چگونه بربایی گر تو بمثل به نان گروگانی. ناصرخسرو. هزاران هزاران گروگان شده به آتش بدین جاهلانه مقال. ناصرخسرو. از محنت بازخر مرا یک ره گر چند به دست غم گروگانم. مسعودسعد. من که مسعودسعد سلمانم درکف جود تو گروگانم. مسعودسعد. هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم بو که در راه گروگان شدنم نگذارند. خاقانی. کاین طلب در تو گروگان خداست زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست. مولوی. ، بنده و عبد هم بنظر آمده. (برهان) ، مال که در میان نهند مسابقه و جز آن را که هر کس سبقت گیرد او را باشد، محبوس، زندانی: کعبه در شامی سلب چون قطره در تنگی صدف یا صدف در بحر ظلمانی گروگان آمده. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 380)
دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 22 هزارگزی شمال آستانه و 9 هزارگزی راه عمومی. دامنه، سردسیر، دارای 180 تن سکنه. آب آن از رود خانه کزاز و توره، محصول آنجاغلات، بنشن، چغندرقند، میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری، جاجیم، ژاکت بافی، راه آن مالرو است از پل دوآب اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 22 هزارگزی شمال آستانه و 9 هزارگزی راه عمومی. دامنه، سردسیر، دارای 180 تن سکنه. آب آن از رود خانه کزاز و توره، محصول آنجاغلات، بنشن، چغندرقند، میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری، جاجیم، ژاکت بافی، راه آن مالرو است از پل دوآب اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
مبلغ دین مسیح در ارمنستان، پسر آناگ قاتل خسرو اشکانی پادشاه ارمنستان که با اردشیر بابکان همدست بود. مرگ او بدین شکل بود که گریوار را بدم یک اسب وحشی بسته آن را درکنار دریای شمالی در جلگه ای موسوم به وادنه آ رها کردند. بدین ترتیب مبلغ جوان پرهیزکار هلاک شد. رجوع به ایران باستان ص 2615 و 2619 و 2622 و گرگوار شود
مبلغ دین مسیح در ارمنستان، پسر آناگ قاتل خسرو اشکانی پادشاه ارمنستان که با اردشیر بابکان همدست بود. مرگ او بدین شکل بود که گریوار را بدم یک اسب وحشی بسته آن را درکنار دریای شمالی در جلگه ای موسوم به وادنه آ رها کردند. بدین ترتیب مبلغ جوان پرهیزکار هلاک شد. رجوع به ایران باستان ص 2615 و 2619 و 2622 و گرگوار شود
ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیۀشهرستان جیرفت واقع در 24000گزی شمال باختری ساردوئیه و 8000گزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیۀشهرستان جیرفت واقع در 24000گزی شمال باختری ساردوئیه و 8000گزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
بقدر احتیاج روز. باندازۀ کفاف یک روز. (ناظم الاطباء). مایۀ معاش که بیک روز وفا کند. (آنندراج). قوت روزانه. مخارج قلیل روزانه. کافی برای یک روز. روزمره. قوت روزگذار. اقل ّ مایقنع. بخور و نمیر. (از یادداشت مؤلف) : قوت یومیه، علقه، قوت روزگذار. (منتهی الارب). علق، علف که روزگذار باشد ستور را. (منتهی الارب) : بهرۀ تو زین زمانه روزگذاری است بس کن از او اینقدر که با تو شماراست. ناصرخسرو. ، شغلی که بدان ایام بسر توان برد. (آنندراج)
بقدر احتیاج روز. باندازۀ کفاف یک روز. (ناظم الاطباء). مایۀ معاش که بیک روز وفا کند. (آنندراج). قوت روزانه. مخارج قلیل روزانه. کافی برای یک روز. روزمره. قوت روزگذار. اقل ّ مایُقنَع. بخور و نمیر. (از یادداشت مؤلف) : قوت یومیه، علقه، قوت روزگذار. (منتهی الارب). علق، علف که روزگذار باشد ستور را. (منتهی الارب) : بهرۀ تو زین زمانه روزگذاری است بس کن از او اینقدر که با تو شماراست. ناصرخسرو. ، شغلی که بدان ایام بسر توان برد. (آنندراج)
آلت تناسل. (برهان). قضیب. (آنندراج). کیر و لند. (جهانگیری). کیر. نرۀ مرد که آلت تناسل باشد: چیزی بر من نیست ز دو چیز عجب تر هرچند عجبهای جهان است فراوان از پیر جهان گشتۀ ناگشته مهذب وز کودک می خوردۀ ناخورده گروگان. دهقان علی شطرنجی. ای پسر تا به میان پای تو درنگرستم جز بیک چشم گروگان بتو برنگرستم. سوزنی (از آنندراج). ای که به یک تیز تو به نیمشب اندر چشم گروگان خفته گردد بیدار. سوزنی. گروگان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیزی چو خاده. سوزنی. من به کنجی در پست خفته بودم سرمست در گروگان زده دست از برای جلقو. سوزنی
آلت تناسل. (برهان). قضیب. (آنندراج). کیر و لند. (جهانگیری). کیر. نرۀ مرد که آلت تناسل باشد: چیزی بر من نیست ز دو چیز عجب تر هرچند عجبهای جهان است فراوان از پیر جهان گشتۀ ناگشته مهذب وز کودک می خوردۀ ناخورده گروگان. دهقان علی شطرنجی. ای پسر تا به میان پای تو درنگرستم جز بیک چشم گروگان بتو برنگرستم. سوزنی (از آنندراج). ای که به یک تیز تو به نیمشب اندر چشم گروگان خفته گردد بیدار. سوزنی. گروگان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیزی چو خاده. سوزنی. من به کنجی در پست خفته بودم سرمست در گروگان زده دست از برای جلقو. سوزنی