گرو کردنی، گرو شده، چیزی که به گرو گذارده شده گروگان دادن: کسی یا چیزی را به عنوان گرو به کسی سپردن گروگان گرفتن: چیزی یا کسی را به عنوان گرو گرفتن تا آنچه می خواهند دریافت کنند
مرهون. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (جهانگیری). رهینه. (مهذب الاسماء). شی ٔ یا شخصی که در مقابل وام یا برای اطمینان خاطر به رهن گذارند. چیزی که به گرو گذاشته میشود: ولیکن مراگروگانی بده تا من صبر کنم. (ترجمه طبری بلعمی). گروگان و این خواسته پرشتاب برم تازیان نزد افراسیاب. فردوسی. نواها که از شهرها یادگار گروگان ز ترکان چینی هزار. فردوسی. گروگان و این خواسته هر چه هست ز دینار و از تاج و تخت نشست. فردوسی. مرا دلی است گروگان و عشق چندین جای عجب تر از دل من دل نیافریده خدای. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 386). ولکن با احمد احکامها باید بسوگند و پسر را باید به گروگان اینجا یله کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268). دل به گروگان این جهان ندهم گرچه دل تو به دهر مرهون شد. ناصرخسرو. نان از دگری چگونه بربایی گر تو بمثل به نان گروگانی. ناصرخسرو. هزاران هزاران گروگان شده به آتش بدین جاهلانه مقال. ناصرخسرو. از محنت بازخر مرا یک ره گر چند به دست غم گروگانم. مسعودسعد. من که مسعودسعد سلمانم درکف جود تو گروگانم. مسعودسعد. هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم بو که در راه گروگان شدنم نگذارند. خاقانی. کاین طلب در تو گروگان خداست زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست. مولوی. ، بنده و عبد هم بنظر آمده. (برهان) ، مال که در میان نهند مسابقه و جز آن را که هر کس سبقت گیرد او را باشد، محبوس، زندانی: کعبه در شامی سلب چون قطره در تنگی صدف یا صدف در بحر ظلمانی گروگان آمده. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 380)
آلت تناسل. (برهان). قضیب. (آنندراج). کیر و لند. (جهانگیری). کیر. نرۀ مرد که آلت تناسل باشد: چیزی بر من نیست ز دو چیز عجب تر هرچند عجبهای جهان است فراوان از پیر جهان گشتۀ ناگشته مهذب وز کودک می خوردۀ ناخورده گروگان. دهقان علی شطرنجی. ای پسر تا به میان پای تو درنگرستم جز بیک چشم گروگان بتو برنگرستم. سوزنی (از آنندراج). ای که به یک تیز تو به نیمشب اندر چشم گروگان خفته گردد بیدار. سوزنی. گروگان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیزی چو خاده. سوزنی. من به کنجی در پست خفته بودم سرمست در گروگان زده دست از برای جلقو. سوزنی
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی